کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کنجکاو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کنجکاو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) konjkāv کسیکه در جایی یا در امری تفحص و کاوش میکند.
-
جستوجو در متن
-
کنجکاوانه
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [مجاز] konjkāvane از روی کنجکاوی؛ مانند کنجکاو.
-
بحاث
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] bahhās بسیاربحثکننده؛ بسیارجوینده و کنجکاو.
-
تیزبین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) tizbin ۱. دارای قوۀ بینایی دقیق.۲. [مجاز] دقیق، کنجکاو، و باهوش.
-
نقار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] naqqār ۱. کسی که روی سنگ یا چوب کندهکاری و نقاشی میکند.۲. [قدیمی] کنجکاو در امور و اخبار.۳. کسی که دف یا دهل میزند.
-
باریک بین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مجاز] bārikbin ۱. کنجکاو.۲. زیرک؛ باهوش.۳. موشکاف؛ دقیق: ◻︎ اجل چون به خونش برآورد دست / قضا چشم باریکبینش ببست (سعدی۱: ۱۴۱).
-
ریش کاو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹ریشگاو› [قدیمی، مجاز] riškāv ۱. احمق؛ ابله؛ نافهم؛ کودن.۲. طمعکار: ◻︎ هرکسی شد برخیالی ریشکاو / گشته بر سودای گنجی کنجکاو (مولوی: ۶۸۶).
-
کاو
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ کاویدن) kāv ۱. =کاویدن۲. کاونده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): کنجکاو، روانکاو.۳. (صفت) (فیزیک) =مقعر〈 کاوکاو: [قدیمی] کاوش؛ جستجو؛ تفحص؛ تجسس: ◻︎ تنگ شد عالم بر او از بهر گاو / شورشور اندر فکند و کاوکاو (رودکی: ۵۳۸).