کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کنایه از دروغ گفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کنایه آمیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] kenāye'āmiz آمیخته به طعن و توهین.
-
جستوجو در متن
-
کذب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] kezb ۱. دروغ گفتن.۲. (اسم) دروغ.
-
آسموغ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: āšmok] ‹آشموغ› [قدیمی] 'āsmuq دیوی از پیروان اهریمن که به سخنچینی و دروغ گفتن میپردازد: ◻︎ گفتهاش جملگی دروغ بُوَد / او سخنچین چو آسموغ بُوَد (طیان: شاعران بیدیوان: ۳۱۴).
-
نمش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] namš ۱. دروغ گفتن.۲. سخنچینی کردن.
-
ارجاف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'erjāf ۱. خبرهای نادرست و سخنان دروغ گفتن و مردم را به هیجان و اضطراب افکندن.۲. (اسم) شایعه.
-
گوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر از گفتن) ‹گویش، گوشت› [قدیمی] guš ۱. گفتار.۲. سخن گفتن.
-
رجمابالغیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] rajmanbelqeyb ندانسته سخن گفتن؛ از روی ظن و گمان سخن گفتن.
-
پردروغ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] pordoruq ۱. بسیار دروغگو؛ دروغپرداز.۲. پر از دروغ؛ پر از کذب.
-
شادباش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، شبه جمله) šādbāš ۱. تبریک؛ تهنیت.۲. (اسم) [قدیمی] روز بیستوششم از ماههای فلکی.〈 شادباش گفتن: خوشباش گفتن؛ تبریک و تهنیت گفتن.
-
سوسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه] suse ۱. نیرنگ و حقه.۲. خدشه.۳. شائبۀ ریا و نیرنگ و دروغ.〈 سوسه آمدن: (مصدر لازم) [عامیانه] دربارۀ کسی یا کاری چیزی گفتن که باعث اشکال و زحمت شود.
-
باطل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، مقابلِ حق، جمع: اَباطیل] bātel ۱. ناچیز.۲. ناحق.۳. بیاثر؛ بیهوده؛ یاوه.۴. پوچ.〈 باطل گفتن: (مصدر لازم) [قدیمی]۱. بیهوده گفتن؛ یاوه گفتن.۲. ناحق گفتن: ◻︎ بلی مرد آن کس است از روی تحقیق / که چون خشم آیدش باطل نگوید (سعدی: ۸۲).
-
مخراق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مخاریق] [قدیمی] mexrāq ۱. نوعی تازیانه از جنس کرباس.۲. فریب و دروغ.
-
مفحم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mofham فرومانده از سخن گفتن و حجّت آوردن؛ درمانده در سخن.
-
افتعال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'efte'āl ۱. بهتان و دروغ بستن به کسی.۲. چیز نو پدید آوردن.۳. (اسم) از بابهای ثلاثی مزید زبان عربی.