کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کناره گرفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کناره جو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] ka(e)nāreju کنارهگیر؛ آنکه دوری جوید: ◻︎ با می به کنار جوی میباید بود / وز غصه کنارهجوی میباید بود (حافظ: ۱۱۰۹).
-
کناره جویی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] kenārejuy(')i کنارهگیری؛ دوری جستن.
-
کناره گرد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ka(e)nāregard ۱. کسی که در میان جمع نباشد و خود را کنار بکشد.۲. طفیلی.
-
کناره گیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] ka(e)nāregir کسی که از مردم دوری گزیند و گوشهنشینی اختیار کند؛ کنارهجو.
-
کناره گیری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) kenāregiri ۱. کنارهجویی؛ گوشهنشینی.۲. دست برداشتن از کاری.
-
جستوجو در متن
-
تفرید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tafrid ۱. (تصوف) کنارهگیری کردن؛ گوشه گرفتن؛ دوری گزیدن از مردم.۲. [قدیمی] فقیه شدن.۳. [قدیمی] به یگانگی پذیرفتن.
-
عزلت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: عزلة] 'ozlat گوشهنشینی؛ خانهنشینی؛ دوری و کنارهگیری از مردم.〈 عزلت گزیدن: (مصدر لازم) گوشه گرفتن؛ گوشهنشینی اختیار کردن؛ ترک مراوده با مردم کردن.
-
پهلو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pahlūk، جمع: پهلوها و پهلُوان] pahlu ۱. کنار؛ یک طرف چیزی.۲. ضلع.۳. یک سمت بدن.۴. کنار سینه و شکم: ◻︎ خار است به زیر پهلوانم / بی روی تو خوابگاه سنجاب (سعدی۲: ۳۱۹).〈 پهلو تهی کردن: [مجاز] دوری کردن و کناره کردن از کاری؛ زیر بار نرف...
-
کران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: kanār] [قدیمی] karān ۱. جای پایان یافتن چیزی؛ کرانه؛ کنار؛ کناره.۲. طرف؛ سو؛ جهت.۳. پایان؛ انتها: ◻︎ غم زمانه که هیچش کران نمیبینم / دواش جز می چون ارغوان نمیبینم (حافظ: ۷۱۶).〈 کران تا کران: از این سو تا آن سو؛ همه جا.〈 کر...
-
گوشه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گوشانه› guše ۱. کنج؛ زاویه.۲. کناره؛ لبه.۳. جای خلوت و آرام.۴. [عامیانه، مجاز] قسمتی از چیزی.۵. (موسیقی) هریک از قطعات یا آهنگهایی که دستگاهها و نغمات موسیقی ایرانی را تشکیل میدهند و به دو دستۀ کلی گوشههای سازی و گوشههای آوازی تقسیم میشو...
-
لب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: lap] ‹دلو، لفچ، لفچه› lab ۱. (زیستشناسی) کنارۀ دهان از بالا و پایین که روی دندانها را میپوشاند و جزء اندام سخنگویی است.۲. کنارۀ چیزی.۳. [مجاز] زبان یا دهان.〈 لب برچیدن: (مصدر لازم) لبها را بههم فشردن در هنگام غم یا پیش از گری...
-
دامن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دامان، دمن› dāman ۱. قسمت پایین لباس؛ پایین جامه؛ پایین پیراهن و قبا و پالتو و مانند آن در قسمت جلو: ◻︎ تا «دامن» کفن نکشم زیر پای خاک / باور مکن که دست ز دامن بدارمت (حافظ: ۲۰۰).۲. نوعی لباس زنانه که قسمت پایین آن آزاد است و از کمر به پایین ر...