کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کم عقل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کم زده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] kamzade ۱. کسی که حقیر و فرومایه بهشمارآمده.۲. کمبخت.۳. آواره؛ سرگشته.
-
کم زن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹کمزده› [قدیمی، مجاز] kamzan ۱. سهلانگار.۲. بیدولت؛ بیاقبال: ◻︎ با دو سه کمزن مشو آرامگیر / مقبل ایام شو و کامگیر (نظامی۱: ۸۲).۳. کسی که در قمار همیشه میبازد.
-
کم سال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) kamsāl خردسال؛ جوان.
-
کم سو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹کمسوی› [عامیانه] kamsu ۱. کمنور؛ کمروشنایی.۲. ویژگی چشمی که دیدش ضعیف است: چشمهای مادربزرگم کمسو بود.
-
کم طاقت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [عامیانه] kamtāqat دارای تابوتوان اندک.
-
کم طالع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی] kamtāle' کمبخت؛ بدبخت.
-
کم ظرف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [مجاز] kamzarf ۱. کمحوصله.۲. کسی که لیاقت و کفایت کار مهم ندارد.
-
کم عمر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] kam'omr آنکه کم عمر کند و زندگیش کوتاه باشد.
-
کم عمق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] kam'omq ویژگی جایی یا چیزی که گودی آن کم باشد.
-
کم عیار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی] kam[']ayār ویژگی مسکوک زر که عیارش کم باشد؛ زر قلب؛ ناسره: ◻︎ زآنجا که پردهپوشی عفو کریم توست / بر قلب ما ببخش که نقدیست کمعیار (حافظ: ۴۹۸).
-
کم قدر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] kamqadr دارای قدر و ارزش اندک.
-
کم کار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ پرکار] kamkār آنکه کم کار میکند.
-
کم کاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مقابلِ پرکاری] kamkāri کمکار بودن.
-
کم کاسگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [فارسی. مٲخوذ از عربی. فارسی] [قدیمی، مجاز] kamkāsegi امساک؛ خسیس بودن: ◻︎ تهمت کمکاسگی از خبث کافرنعمتان / پیش من بهتر بُوَد، در بند مهمانی مباش (یحییکاشی: لغتنامه: کم).
-
کم کاسه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. مٲخوذ از عربی] [قدیمی، مجاز] kamkāse ممسک؛ خسیس.