کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کمسننوش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] sen عشقه؛ گیاهی که بر درخت میپیچد: ◻︎ هست بر خواجه پیخته زفتن / راست چون بر درخت پیچید سن (رودکی: ۵۰۵).
-
سن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) sen حشرهای ریز و دارای بالهای کوچک با دهانی به شکل خرطوم که با آن شیرۀ ساقه و خوشۀ جو یا گندم را میمکد و از بزرگترین آفات گندم و برخی درختان مانند سیب و گلابی است و برای دفع آن علاوه بر سَم از نوعی زنبور استفاده میشود.
-
سن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: scéne] (هنر) sen در تئاتر، قسمتی از سالن که در آنجا نمایش اجرا میشود؛ صحنۀ نمایش.
-
سن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سنّ، جمع: ٲسنان و ٲسِنّة] sen[n] مدتی که از عمر انسان یا جاندار دیگر گذشته باشد؛ مدت عمر و زندگانی.〈 سن بلوغ: سنی که دختر یا پسر به رشد طبیعی برسد؛ حد رشد یا بلوغ دختر در دین اسلام نهسالگی و پسر چهارده سالگی است.〈 سنِ تمییز: س...
-
نوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) nuš ۱. [مقابلِ نیش] هرچیز مطبوع و خوشایند.۲. (شبهجمله) گوارا باد؛ نوش جان باد.۳. [قدیمی] عسل؛ شهد؛ انگبین.۴. [قدیمی] پادزهر؛ تریاق.۵. [قدیمی] شراب؛ باده.۶. [قدیمی] نوعی نقل و شیرینی که برای مزۀ شراب میخورند.۷. (اسم مصدر) [قدیمی] زندگی؛ حیات؛ ...
-
نوش
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ نوشیدن) nuš ۱. = نوشیدن۲. نوشنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): بادهنوش.۳. (اسم) [قدیمی] هرچیز نوشیدنی.
-
کم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: kam، مقابلِ بسیار] kam ۱. اندک.۲. تَرک.〈 کمِ: [قدیمی]۱. تقریباً.۲. بهجز.۳. کمتر از.〈 کموبیش: کمابیش؛ کموزیاد؛ اندکوبسیار؛ تقریباً.〈 کموکاست:۱. کمی.۲. نقصان.
-
کم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: کمّ] kam[m] مقدار؛ اندازه.
-
کم
فرهنگ فارسی عمید
(حرف + ضمیر) [مخففِ کهام] [قدیمی] kem که مرا: ◻︎ چون من شکستهای را از پیش خود چه رانی / کم غایت توقع بوسیست یا کناری (حافظ: ۸۸۶).
-
کم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: کمّ، جمع: اکمام و کممه] [قدیمی] kom[m] آستین.
-
کم کم
فرهنگ فارسی عمید
(قید) ‹کمکمک› kamkam اندکاندک؛ به تدریج.
-
کم کم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) ‹گمگم› komkom ۱. صدای کلنگ چاهکن هنگام چاه کندن یا نقب زدن.۲. (اسم) [قدیمی] ریگ روان.
-
هم سن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] hamsen دو تن که به یک اندازه عمر کرده باشند؛ همسال.
-
باده نوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] bādenuš نوشندۀ باده؛ بادهخوار: ◻︎ بادهنوشی که در او رویوریایی نبُوَد / بهتر از زهدفروشی که در او رویوریاست (حافظ: ۶۶).
-
گل نوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (موسیقی) gol[e]nuš از الحان قدیم ایرانی.