کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کمآبی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آبی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به آب) 'ābi ۱. (زیستشناسی) ویژگی موجود زندهای که در آب زیست میکند؛ آبزی: اسب آبی، سگ آبی، مار آبی.۲. (اسم، صفت نسبی) از سه رنگ اصلی، مانندِ رنگ آسمان یا رنگ آب دریا؛ رنگ کبود روشن.۳. دارای این رنگ.۴. مربوط به آب.۵. ویژگی چیزی ...
-
آبی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] 'ābi = بِه۱: ◻︎ گر تو صد سیب و صد آبی بشمری / صد نماند یک شود چون بفشری (مولوی: ۶۲).
-
آبی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'ābi سرباززننده؛ خودداریکننده.
-
ابی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'abi پدر.
-
ابی
فرهنگ فارسی عمید
(پیشوند) [قدیمی] 'abi ۱. = بی: ابیکرانه، ابیرنج، ◻︎ ابیدانشان بار تو کی کشند/ ابیدانشان دشمن دانشند (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۹۲).۲. (حرف اضافه) = بی: ◻︎ جوان گرچه دانا بُوَد با گهر / ابی آزمایش نگیرد هنر (فردوسی: ۳/۳۰۹).
-
ابی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به اَب) [عربی. فارسی] [قدیمی] 'abi پدری.
-
ابی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: ابیّ] [قدیمی] 'abi اباکننده؛ سرکش؛ سرباززننده.
-
کم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: kam، مقابلِ بسیار] kam ۱. اندک.۲. تَرک.〈 کمِ: [قدیمی]۱. تقریباً.۲. بهجز.۳. کمتر از.〈 کموبیش: کمابیش؛ کموزیاد؛ اندکوبسیار؛ تقریباً.〈 کموکاست:۱. کمی.۲. نقصان.
-
کم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: کمّ] kam[m] مقدار؛ اندازه.
-
کم
فرهنگ فارسی عمید
(حرف + ضمیر) [مخففِ کهام] [قدیمی] kem که مرا: ◻︎ چون من شکستهای را از پیش خود چه رانی / کم غایت توقع بوسیست یا کناری (حافظ: ۸۸۶).
-
کم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: کمّ، جمع: اکمام و کممه] [قدیمی] kom[m] آستین.
-
کم کم
فرهنگ فارسی عمید
(قید) ‹کمکمک› kamkam اندکاندک؛ به تدریج.
-
کم کم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) ‹گمگم› komkom ۱. صدای کلنگ چاهکن هنگام چاه کندن یا نقب زدن.۲. (اسم) [قدیمی] ریگ روان.
-
کم بها
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) kambahā کمقیمت؛ کمارزش.
-
کم بیش
فرهنگ فارسی عمید
(قید) kambiš = کَم 〈 کم و بیش