کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کمر بستن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
صاحب کمر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی، مجاز] sāhebkamar پادشاه: ◻︎ پرستش نمودش به آیین شاه / که صاحبکمر بود و صاحبکلاه (نظامی۵: ۹۲۲).
-
جستوجو در متن
-
میان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: miyan] miyān ۱. وسط.۲. درون؛ داخل.۳. (زیستشناسی) [قدیمی] کمر.۴. [قدیمی] کمربند.۵. [قدیمی] غلاف.〈 میان بستن: (مصدر لازم) [قدیمی]۱. کمربند بستن.۲. [مجاز] آماده شدن برای کاری.
-
احرام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] (فقه) 'ehrām ۱. بر خود حرام کردن بعضی چیزها و کارهای حلال چند روز پیش از زیارت کعبه.۲. (اسم) [مجاز] دو تکه جامۀ نادوخته که در ایام حج یکی را به کمر میبندند و دیگری را به دوش میاندازند.〈 احرام بستن: (مصدر لازم) جامۀ احرام ...
-
طرف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] tarf ۱. چشم یا گوشۀ چشم.۲. جانب؛ سو؛ جهت.۳. بهره؛ فایده.۴. منتهی و پایان هرچیز؛ گوشهوکنار: طرف دامن، طرف کلاه، طرف چمن.۵. کمربند.۶. گُل کمر.۷. بند طلا یا نقره که بر کمر ببندند: ◻︎ تاجوران را ز لعل طرف نهی بر کمر / شیردلان را ز ج...