کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کمرگاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کمرگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کمرگه› kamargāh کمر؛ جایی که کمربند بسته میشود.
-
جستوجو در متن
-
گردبان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گردهبان، گودبان، گودهبان› [قدیمی] go(a)rdbān ۱. کوهان شتر.۲. کمرگاه.
-
کمرچین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kamarčin ۱. قسمت چیندار لباس در کمرگاه.۲. [منسوخ] نوعی لباس مردانه که در قسمت کمر چین داشته است.
-
خشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) xešt ۱. از مصالح ساختمانی بهصورت مکعبی از گِل که در قالب ریخته و خشک کردهاند.۲. [قدیمی] نوعی نیزۀ کوچک که در جنگهای قدیم به کار میرفت: ◻︎ چنان بود تیرش که ژوپینگران / شمردند هر تیر خشتی گران (اسدی: ۷۳)، ◻︎ یکی خشت زد بر سرین قباد / که بن...
-
کستی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: kostīk] [قدیمی] kosti ۱. (ورزش) کُشتی.۲. در آیین زردشتی، کمربند مقدسی که پس از هفتسالگی موظف به بستن آن هستند.۳. کمربند: ◻︎ بر کمرگاه تو از کستی جوزاست بتا / چه کشی بیهده کستی و چه بندی کمرا (خسروی: شاعران بیدیوان: ۱۷۲).〈 کستی کر...