کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کمانچه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کمانچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کمیچه› kamānče ۱. کمان کوچک: ◻︎ ز چین زلف کمندت کسی نیافت خلاص / از آن کمانچهٴ ابرو و تیر چشم نجاح (حافظ: ۱۰۰۸).۲. (موسیقی) ساز زهی آرشهای با کاسهای بهصورت کُرۀ ناقص و متصل به یک دستۀ باریک که در هنگام نواختن معمولاً بهصورت عمودی بر روی زم...
-
واژههای مشابه
-
کمانچه زن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) kamānčezan کسی که کمانچه مینوازد.
-
جستوجو در متن
-
کمیچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kamiče ۱. (زیستشناسی) کرم شبتاب.۲. (موسیقی) = کمانچه
-
ذوات الاوتار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ذواتالاَوتار] [قدیمی] zavātol'o[w]tār سازهای زهی؛ آلات موسیقی که دارای زه یا سیم هستند، مانند تار، سهتار، عود، و کمانچه.
-
چه
فرهنگ فارسی عمید
(پسوند) če کوچک (در ترکیب با کلمات دیگر): آلوچه، بازارچه، باغچه، بیلچه، تیمچه، خوانچه، دریاچه، دریچه، دولابچه، دیگچه، سراچه، کمانچه، کوچه، مورچه. Δ در بعضی کلمات تبدیل به جیم میشود: سرخجه یا سرخیجه؛ کلیجه؛ شگیجه.
-
ساز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sāz ۱. (موسیقی) هریک از آلات موسیقی که برای نواختن نغمههای موسیقی به کار میرود.۲. (موسیقی) آهنگ.۳. (بن مضارعِ سازیدن و ساختن) = ساختن۴. [قدیمی] آلت؛ وسیله؛ ابزار؛ اسبابوادوات.۵. [قدیمی] اسلحه، خواربار، و سایر لوازم مورد استفاده در جنگ؛ آلت ...