کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کل گشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کل کل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) kalkal پرگویی؛ پرحرفی؛ بحث بیهوده.〈 کلکل کردن: (مصدر لازم) [عامیانه] پرگویی کردن و سر یکدیگر را به درد آوردن.
-
جستوجو در متن
-
بهانه جویی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) bahānejuy(')i ایراد بیجا گرفتن؛ در پی بهانه و دستاویز برای بازخواست و اعتراض گشتن؛ دنبال بهانه گشتن.
-
مداولت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مداوَلة] [قدیمی] modāvelat ۱. دستبهدست گشتن دولت.۲. گشتن روزگار گاه به سود این و گاه به سود آن.
-
شدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: šutan] šodan ۱. انجام یافتن؛ گشتن؛ گردیدن.۲. [قدیمی] رفتن.۳. [قدیمی] گذشتن.۴. [قدیمی] روان گشتن.
-
طواف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tavāf ١. (فقه) دور کعبه گشتن.٢. گرد چیزی گشتن؛ پیرامون چیزی گشتن؛ دور زدن.〈 طواف نسا: (فقه) از اعمال حج تمتع که پس از سعی میان صفا و مروه انجام میدهند و دو رکعت نماز میخوانند.
-
گشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم، مصدر متعدی) [پهلوی: vaštan] gaštan ۱. گردیدن؛ شدن.۲. (مصدر لازم) گردش کردن.۳. (مصدر لازم) [قدیمی] منحرف شدن؛ گمراه شدن.
-
کیبیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] kibidan از راه گشتن؛ منحرف شدن؛ کج رفتن.
-
تشوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tašavvoš شوریده شدن؛ آشفته گشتن.
-
پیگردی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) peygardi در پی چیزی گشتن؛ عمل پیگرد.
-
بسغدیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹پسغدیدن› [قدیمی] basa(o)qdidan مهیا شدن؛ آماده گشتن؛ ساخته شدن.
-
بالودن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] bāludan ۱. بالیدن؛ نمو کردن؛ بزرگ شدن.۲. تناور گشتن.
-
تقرر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taqarror قرار گرفتن؛ برقرار شدن؛ قرار و ثبات یافتن؛ استوار گشتن.
-
تمشی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tamašši ۱. راه رفتن؛ قدم زدن؛ روان گشتن.۲. پیادهروی.
-
تناثر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tanāsor ۱. پراکنده گشتن.۲. بیمار شدن و مردن.