کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کل کن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کل کل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) kalkal پرگویی؛ پرحرفی؛ بحث بیهوده.〈 کلکل کردن: (مصدر لازم) [عامیانه] پرگویی کردن و سر یکدیگر را به درد آوردن.
-
جستوجو در متن
-
کن
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [عربی] [قدیمی] kon ۱. باش.۲. (اسم) [مجاز] عالَم وجود.
-
آدمی سیرتی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [معرب. فارسی. عربی. فارسی] 'ādāmisirati خوشخویی: ◻︎ نخست آدمیسیرتی پیشه کن / پس آنگه ملکخویی اندیشه کن (سعدی۱: ۱۴۴).
-
کن
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ کردن) kon ۱. = کردن۲. کُننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): کارکُن، بازیکن.
-
غلبه کن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] qolbekan = غلبکن
-
جان کن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] jānkan ۱. کسی که در حال جان کندن و جان دادن است.۲. [مجاز] سختیکش: ◻︎ به یاد لعل او فرهاد جانکن / کَننده کوه را چون مرد کان کن (نظامی۲: ۲۲۹).
-
نوشاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹نوشانیدن› nušāndan آب یا نوشابه به کسی خوراندن: ◻︎ ای نور چشم من سخنی هست و گوش کن / چون ساغرت پُر است بنوشان و نوش کن (حافظ: ۷۹۶).
-
آتش سرخ کن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ātašsorxkon = آتشگردان
-
سگ کن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سگکنک› (زیستشناسی) [قدیمی] sagkan = مهرگیاه
-
کفش کن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kafškan جایی که در آن کفشها را از پا درآورند.
-
پوست کن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) pustkan کسی که در کشتارگاه پوست حیوانات را میکَنَد؛ سلاخ.
-
کن
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ کندن) kan ۱. = کندن۲. کَنَنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): خارکن، چاهکن، کوهکن.۳. محل درآوردن (در ترکیب با کلمۀ دیگر): کفشکن، رختکن.۴. کندهشده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): ریشهکن.
-
کوش
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ کوشیدن) kuš ۱. = کوشیدن۲. کوششکننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): سختکوش.۳. (اسم مصدر) [قدیمی] سعی؛ کوشش: ◻︎ اول ای جان دفع حرص موش کن / بعد از آن در جمع گندم کوش کن (مولوی: ۵۰).
-
شبگرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) šabgard ۱. کسی که در شب گردش میکند: ◻︎ رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن / ترک من خراب شبگرد مبتلا کن (مولوی۲: ۷۰۱).۲. [مجاز] پاسبان؛ عسس.۳. [مجاز] دزد.