کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کلیوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کلیوی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به کلیَّة) [عربی: کلیویّ] kolyavi مربوط به کلیه: بیماریهای کلیوی.
-
جستوجو در متن
-
آدرنال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: adrénal] (زیستشناسی) 'ādrenāl = غده 〈 غدۀ فوقکلیوی
-
آلبومینوری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: albuminurie] (پزشکی) 'ālbominori وجود بیش از حد آلبومین در ادرار که ناشی از اختلالات کلیوی است.
-
کورتیزن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: cortisone] (زیستشناسی) kortizon از هورمونهایی که بهوسیلۀ بخش قشری غدد فوق کلیوی به داخل خون ترشح میشود و مهمترین کار آن افزایش غلظت خون است.
-
دیالیز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [فرانسوی: dialyse، انگلیسی: dialysis] diyāliz ۱. (شیمی) عمل جدا کردن کلوئیدهای داخل یک محلول از سایر مواد با کمک عشای نیمهتراوا.۲. (پزشکی) جدا کردن مواد سمی و زائد از خون با کمک دستگاهی ویژه، برای بیمارانی که نارسایی کلیوی دارند یا مسموم ...
-
دیفتری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: diphtérie] (پزشکی) difteri بیماری واگیرداری که باعث ایجاد عشایی کاذب در حلق و حنجره میشود. از عوارض آن گلودرد، تب، سرفه، گرفتگی صدا و در صورت وخامت، ناراحتیهای قلبی، کلیوی، و فلج دست و پا را موجب میشود.
-
غده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: غدَّة، جمع: غدود و غُدَد] qodde ۱. (پزشکی) تومور: غدۀ سرطانی.۲. (زیستشناسی) بافتی در بدن که مادهای ترشح میکند: غدۀ لوزالمعده، غدۀ تیروئید.۳. تکه گوشت سخت یا پیه به اندازۀ فندق یا بزرگتر که میان گوشت پیدا میشود؛ دژپیه.〈 غدۀ فوق...
-
روغن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: rōvn, rōyn] ro[w]qan ۱. مادهای چرب و غیرمحلول در آب که انواع مختلف گیاهی، حیوانی، و صنعتی دارد.۲. [قدیمی] مادهای که از پیه به دست میآوردند و برای مشتعل کردن چراغ به کار میبردند؛ روغن چراغ.〈 روغن حیوانی: روغنی که از کره، دنبه، و...