کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کلیدان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کلیدان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [یونانی. فارسی، مخففِ کلیددان] ‹کلیدانه› [قدیمی] kelidān ۱. = قفل۲. = کلون
-
جستوجو در متن
-
تز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تزه، تژه› [قدیمی] taz دندانۀ کلید: ◻︎ دهقان بیده است و شتربان بیشتر / پالان بیخر است و کلیدان بیتزه (لبیبی: شاعران بیدیوان: ۴۸۹).
-
فلجم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹فلج› [قدیمی] faljam قفل؛ کلون در؛ کلیدان؛ زنجیر پشت در: ◻︎ در به فلجم کرده بودم استوار / وز کلیدانه فروهشته مدنگ (علیقرط اندکانی: شاعران بیدیوان: ۳۲۴)
-
کده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم)[قدیمی] kode ۱. (زیستشناسی) زبان کوچک که بیخ حلق قرار دارد.۲. چوبی که پشت در میانداختند تا باز نشود؛ کلون: ◻︎ باز کردم در او شدم به کده / در کلیدان نبود سخت «کده» (طیان: شاعران بیدیوان: ۳۱۹).
-
قفل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَقفال و اَقفُل و قُفُول] qofl وسیلهای فلزی که به در صندوق یا خانه میزنند و در را با آن میبندند؛ کلیدان.〈 قفل ابجد: نوعی قفل که با حروف الفبا باز و بسته میشود.〈 قفل رومی: (موسیقی) [قدیمی] از الحان سیگانۀ باربد: ◻︎ چو ...