کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کله و پاچه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کله دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] kolahdār = کلاهدار
-
کله سر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kallesar کلمهای که از حروف اول پنج کلمۀ کیمیا، لیمیا، هیمیا، سیمیا، ریمیا که در نزد قدما از علوم سرّی بود، ساخته شده.
-
کله شق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [مجاز] kallešaq[q] سرسخت؛ خودرٲی؛ لجوج.
-
کله طاس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) kalletās کسی که سرش مو ندارد.
-
کله منار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی] [قدیمی] kallema(e)nār ستون یا برجی که از سرهای بریده برپا میکردند.
-
کله نگار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] kellenegār ۱. نگارندۀ کله.۲. [مجاز] فراش.۳. پردهدار.
-
جستوجو در متن
-
پیسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pise ۱. لکه.۲. خال.۳. (صفت) دارای لکۀ سیاه و سفید درهمآمیخته؛ ابلق: ◻︎ همه جانور در جهان گونهگون / برون پیسه باشند و مردم درون (اسدی: ۲۰۱).۴. پلنگ (بهمناسبت خالهای سیاه و پوست سفیدش).۵. پول؛ پول نقد: ◻︎ کلهپز را پیسه دادم، کله ده، ...