کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کله جوب اسکندری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آشغال کله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āšqālkalle ۱. استخوانها و خردهریزههای کلۀ گوسفند که قابل خوردن نیست.۲. (صفت) [عامیانه، مجاز] مردم پست و بیسروپا.
-
کله پاچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کله و پاچه› kallepāče ۱. مجموع سر و پاچههای یک گوسفند.۲. خوراکی آبدار که با کله و پاچۀ گوسفند تهیه میشود.
-
کله پز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) kallepaz کسی که کله و پاچۀ گوسفند طبخ میکند و میفروشد.
-
کله پزی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) kallepazi ۱. شغل و عمل کلهپز.۲. (اسم) مکانی که در آن کله و پاچۀ گوسفند را میپزند و میفروشند.
-
کله دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] kolahdār = کلاهدار
-
کله سر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kallesar کلمهای که از حروف اول پنج کلمۀ کیمیا، لیمیا، هیمیا، سیمیا، ریمیا که در نزد قدما از علوم سرّی بود، ساخته شده.
-
کله شق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [مجاز] kallešaq[q] سرسخت؛ خودرٲی؛ لجوج.
-
کله طاس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) kalletās کسی که سرش مو ندارد.
-
کله گنده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عامیانه، مجاز] kallegonade شخص مقتدر و بانفوذ.
-
کله منار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی] [قدیمی] kallema(e)nār ستون یا برجی که از سرهای بریده برپا میکردند.
-
کله نگار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] kellenegār ۱. نگارندۀ کله.۲. [مجاز] فراش.۳. پردهدار.
-
دست کله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] dastkale ۱. تسمه یا ریسمانی که با آن دستهای اسب یا استر را ببندند.۲. شبیه و نظیر.