کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کلنگ زدن و(به) پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
رود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (موسیقی) [قدیمی] rud ۱. سرود؛ نغمه.۲. آرشه.۳. تار و رشتهای که بر روی ساز کشیده میشود.۴. ساز.〈 رود زدن: [قدیمی] ساز زدن.
-
پرپر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) parpar صدای پر زدن پرنده.〈 پرپر زدن:۱. (مصدر لازم) بالوپر زدن پرنده.۲. [مجاز] جان دادن و مردن.〈 پرپر کردن: (مصدر متعدی) از هم کندن و ریزریز کردن برگهای گل.
-
افکندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: afgandan] ‹اوکندن، اوکنیدن، فکندن، افگندن› 'afkandan ۱. به دور انداختن؛ انداختن؛ پرت کردن.۲. بر زمین زدن.۳. کنار زدن چادر یا نقاب و امثال آنها.۴. [قدیمی] گستردن و پهن کردن فرش.۵. [قدیمی] افشاندن؛ پاشیدن.۶. [قدیمی] حذف کردن.۷...
-
صلا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: صلاء] salā [قدیمی]۱. دعوت گروهی از مردم برای غذا خوردن.۲. آواز دادن؛ صدا زدن.〈 صلا دادن (زدن، گفتن، دردادن): (مصدر لازم، مصدر متعدی) [قدیمی] آواز دادن مردم را برای طعام خوردن یا انجام دادن کاری؛ خواندن و دعوت کردن به چیزی یا ا...
-
چنبر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: čambar] čambar ۱. محیط دایره.۲. حلقه؛ هر چیز دایرهمانند.۳. (زیستشناسی) دو استخوان در دو طرف بالای سینه که بهصورت افقی بین جناغ سینه و استخوان کتف قرار دارد؛ ترقوه.۴. (موسیقی) حلقۀ چوبی دایره یا دف که روی آن پوست میکشند.۵. (موسیقی) [...
-
ورمالیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹برمالیدن› [عامیانه] varmālidan ۱. دامن به کمر زدن.۲. آستین بالا زدن.۳. [مجاز] گریختن و دررفتن.
-
تفال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tafa''ol ۱. فال زدن.۲. فال نیک زدن و به شگون خوب گرفتن.
-
بر٢
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) bor = 〈 بُر زدن〈 بر زدن: (مصدر متعدی) در بازی ورق، بر هم زدن و درهم کردن ورقها قبل از شروع به بازی.
-
نعره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: نعرَة] na're فریاد؛ بانگ بلند.〈 نعره زدن: (مصدر لازم) فریاد زدن؛ فریاد و فغان کردن به بانگ بلند.〈 نعره کشیدن: (مصدر لازم) فریاد کشیدن؛ نعره زدن.
-
قاشق زنی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [ترکی. فارسی] qāšoqzani عملی که بعضی از زنان در شب چهارشنبهسوری برای رسیدن به مراد انجام میدهند و بهطور ناشناس به در خانۀ همسایه میروند و با زدن قاشق به کاسه یا به در خانه چیزی طلب میکنند و صاحب خانه مقداری مواد خوراکی در ظرف او میر...
-
تصاغر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tasāqor ۱. خود را به خردی و کوچکی نمایاندن.۲. خود را به حقارت، خواری، و پستی زدن.
-
اتکا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اتّکاء] 'ettekā پشت دادن و تکیه زدن به چیزی؛ تکیه کردن.
-
چخ
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) čex کلمهای که هنگام نهیب زدن به سگ و دور کردن آن میگویند.
-
خودنویس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) xodnevis قلمی با محفظۀ جوهر و بدون نیاز به زدن در دوات.
-
بشکن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) ‹بشک› beškan فشار دادن همراه با حرکت سریع انگشتان دست به هم برای ایجاد صدا در هنگام شادی.〈 بشکنبشکن: [مجاز]۱. جوشوخروش؛ هنگامه.۲. بشکن زدن هنگام رقص و طرب.〈 بشکن زدن: (مصدر لازم) بههم زدن سرانگشتان در هنگام رقص و طرب.