کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کلفتی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
جسامت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: جسامة] [قدیمی، مجاز] jasāmat تنومندی؛ تناوری؛ کلفتی.
-
ستبرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] setabrā ضخامت؛ ستبری؛ کلفتی؛ گندگی.
-
ریسمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹رسمان› rismān رشتۀ بلند کلفتی که از پشم یا پنبه تابیده باشند.
-
ستبری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) setabri ۱. گندگی.۲. کلفتی.۳. ستبر بودن.
-
ضخامت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ضَخامة] ze(a)xāmat ۱. ستبر شدن؛ کلُفت شدن؛ کلُفتی؛ ستبری.۲. فربه شدن.
-
قطور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] qatur ۱. ضخیم؛ چیزی که دارای کلفتی و قطر بسیار باشد.۲. [قدیمی] ابر پرباران.
-
نمد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: namat] namad پارچۀ کلفتی که از پشم یا کرک میمالند و از آن کلاه یا چیزهای دیگر درست میکنند.
-
شش پر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šešpar ۱. نوعی گرز آهنی ششپهلو.۲. چوبدستی کلفتی که بر سر آن میخهای درشت کوبیده باشند.
-
گواز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گوازه، غباز، غبازه، خرگواز، خرزن› [قدیمی] ga(o)vāz چوبدستی کلفتی که با آن خر و گاو را میرانند: ◻︎ دوستان را بیافتی بهمراد / سر دشمن بکوفتی به گواز (فرخی: لغتنامه: گواز).
-
ایرسا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از یونانی] 'irsā ۱. (زیستشناسی) ریشۀ گیاه سوسن جبلی که پوست آن سرخ یا کبودرنگ و مغز آن زرد و خوشبو و به کلفتی انگشت است و در طب به کار میرود؛ بیخ سوسن.۲. = رنگینکمان
-
قطر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اقطار] qotr ۱. خطی که دو رٲس غیر مجاور یک چندضلعی را به هم وصل میکند.۲. خطی که از وسط دایره میگذرد و آن را به دو نیم تقسیم میکند.۳. کلفتی؛ ضخامت.۴. جانب؛ کرانه.۵. اقلیم؛ ناحیه.