کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کلح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
کله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kalle ۱. سر انسان یا حیوان؛ سر.۲. [مجاز] عقل؛ ذهن؛ ضمیر.۳. صفت [عامیانه، مجاز] باهوش؛ بااستعداد: عجب آدم کلهای بود!.۴. (اسم) نوک؛ سر.۵. (زیستشناسی) [عامیانه] قسمتی از سبزی که به ساقه یا ریشه متصل است: کلهٴ بادنجان.۶. (اسم) [عامیانه] واحد شمار...
-
کله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: کلَّة، جمع: کلَل و کلاّت] [قدیمی] kelle ۱. پرده.۲. سراپرده.۳. روپوش.۴. پشهبند.〈 کله بستن: (مصدر لازم) [قدیمی]۱. پرده کشیدن.۲. خیمه بستن؛ خیمه زدن: ◻︎ درون خرگه از بوی خجسته / بخور عود و عنبر کله بسته (نظامی۲: ۱۵۶)، ◻︎ میدمد صبح و...
-
کله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kolah = کلاه
-
کله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kol[l]e بالای سر؛ کاکل.