کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کلة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دست کله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] dastkale ۱. تسمه یا ریسمانی که با آن دستهای اسب یا استر را ببندند.۲. شبیه و نظیر.
-
واژههای همآوا
-
کلت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: colt] (نظامی) kolt نوعی اسلحۀ کمری که جای چند فشنگ دارد. Δ سازندۀ آن ساموئل کلت، مخترع امریکایی (۱۸۱۴ ـ ۱۸۶۲ میلادی) بود، که نخستین تفنگ را که چند فشنگ در آن جا میگرفت، ساخت.
-
جستوجو در متن
-
رواس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عرَبی: رٲّاس] [قدیمی] ravvās کلهفروش؛ کلهپز.
-
کلل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ کلَّة] [قدیمی] kelal =کِله
-
مخروط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] maxrut ۱. (ریاضی) از اشکال هندسی، شبیه کلهقند؛ کلهقندی.۲. (صفت) [قدیمی] تراشیدهشده؛ خراطیشده.
-
قوقه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: گوگه] [قدیمی] quqe تکمۀ کلاه، پیراهن، و مانند آن: ◻︎ بر جیب و کله نهند پس تر / آن قوقهٴ لعل و گویَکِ زر (خاقانی۱: ۲۴۵).
-
کل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] kol ۱. کوتاه و بیتناسب: مرد کُل.۲. کُند؛ کُله: تیغ کُل.۳. (اسم مصدر) [قدیمی] کجی؛ خمیدگی.
-
کلاه داری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) ‹کلهداری› [قدیمی، مجاز] kolāhdāri پادشاهی؛ سلطنت: ◻︎ نه هر کسی که کله کج نهاد و تند نشست / کلاهداری و آیین سروری داند (حافظ: ۳۶۴).
-
چرب کار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] čarbkār ۱. کسی که غذای چرب، مانند آبگوشت، کباب و مانند آنها بپزد.۲. صنف کلهپز و دیزیپز.
-
اتاقه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹اتاغه› [قدیمی] 'otāqe کاکلی که از پرهای بعضی پرندگان بر کلاه میزدند: ◻︎ اتاقه زد به کلهگوشهام دمیدن مهر / که ای خراجستان یکهشاعر آفاق (؟: لغتنامه: اتاقه).
-
دست بوس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) dastbus ۱. کسی که دست دیگری را ببوسد.۲. (اسم مصدر) دستبوسی: ◻︎ به عزم دستبوسش قاف تا قاف / کمر بسته کلهداران اطراف (نظامی۲: ۲۴۳).
-
شاخ دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) šāxdār ۱. دارای شاخ؛ ویژگی حیوانی که شاخ دارد.۲. [عامیانه، مجاز] = دروغ 〈 دروغ شاخدار۳. (اسم) [عامیانه] کلۀ گوسفند که آن را طبخ میکنند.
-
باهو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت] [قدیمی] bāhu ۱. بازو؛ از سرشانه تا آرنج.۲. چوبدستی کلفت؛ ماهو: ◻︎بشکنم کله به باهوی هجا و دشنام / زآنکه آن کلهٴ شوم از در باهوست مرا (سوزنی: لغتنامه: باهو).
-
پز
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ پختن و پزیدن) paz ۱. = پختن۲. پزنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آشپز، کلهپز.٣. پخته (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آبپز.٤. (اسم مصدر) [قدیمی] آشپزی: پختوپز.