کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کلاً پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کلا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] kala' گیاه.
-
کلا
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] kollan همگی؛ تماماً.
-
واژههای همآوا
-
کلا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] kala' گیاه.
-
کلا
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] kollan همگی؛ تماماً.
-
جستوجو در متن
-
روی هم
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [مجاز] ruyeham جمعاً؛ کلاً.
-
بالکل
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی: بالکلّ] belkol[l] تماماً؛ کلاً؛ همگی.
-
یک قلم
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [فارسی. عربی] [مجاز] yekqalam کلاً؛ جملگی؛ همگی.
-
روی هم رفته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی، قید) [مجاز] ruyehamrafte ۱. جمعاً؛ کلاً.۲. از هر لحاظ.
-
سراسر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) sarāsar ۱. سرتاسر؛ از این سر تا آن سر؛ سربهسر؛ همه.۲. (قید) کلاً؛ تماماً.
-
سراپا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سراپای› sarāpā ۱. سرتاپای انسان؛ قدوبالا؛ اندام.۲. (قید) [مجاز] همگی؛ کلاً؛ تماماً.۳. (صفت) [مجاز] همه؛ تمام.
-
صداندرصد
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [قدیمی، مجاز] sad[']andarsad صددرصد؛ تمامی و همگی؛ کلاً؛ تماماً: ◻︎ صداندرصد این دشت جای من است / بلند آسمانش هوای من است (فردوسی: ۲/۲۸).
-
مجموع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: مجامیع] majmu' ۱. حاصل اضافه شدن چند چیز به هم؛ جمع؛ کل.۲. [قدیمی] گردآمده؛ گردآوردهشده.۳. (اسم) [قدیمی] = مجموعه۴. [قدیمی، مجاز] آسوده؛ راحت؛ خاطرجمع.۵. (قید) [قدیمی] همگی؛ کلاً؛ جمعاً.
-
یک رویه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی) [قدیمی] yekruye ۱. ویژگی کسی یا چیزی که یک رو دارد.٢. (قید) [مجاز] بالکل؛ کلاً؛ همگی.٣. (قید) [مجاز] یکسره.٤. (قید) [مجاز] متفقاً؛ بهاتفاق.٥. [مجاز] ساده؛ بیریا.٦. [مجاز] صریح؛ آشکار.