کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کلالة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کلاله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: کلالَة] kalāle ۱. کسی که نه پدر دارد و نه فرزند.۲. آنکه بستۀ کسی باشد اما از خویشان نزدیک مانند پسر و برادر نباشد و از خویشان دور باشد.
-
کلاله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹غلاله، گلاله› kolāle ۱. = کاکل: ◻︎ نسیم در سر گل بشکند کلالهٴ سنبل / چو از میان چمن بوی آن «کلاله» برآید (حافظ: ۴۷۶).۲. (زیستشناسی) قسمت بالای مادگی گل؛ برجستگی یا رشتههای بالای مادگی گیاه.
-
واژههای همآوا
-
کلالت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: کلالة] [قدیمی] kalālat ۱. مانده شدن.۲. کند شدن.۳. بیپدر شدن.۴. بیفرزند شدن.
-
جستوجو در متن
-
گلاله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] golāle = کُلاله
-
خامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) xāme ۱. چربی شیر خام که بهطور طبیعی یا با ماشین خامهگیری از شیر میگیرند.۲. قلم.۳. (زیستشناسی) بخشی از مادگی گل که میان کلاله و تخمدان قرار دارد.۴. نخ ابریشمی.۵. [قدیمی] توده: ◻︎ تا هست خامهخامه به هر بادیه ز ریگ / و ز باد غیبهغیبه بر او نق...