کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کفگیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کفگیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kafgir آلتی سوراخسوراخ و دستهدار برای گرفتن کف روی پختنیها یا ظرف کردن غذا؛ کفچه؛ کفلیز؛ کفچلیز؛ کفچلیزک؛ کفچلیزه.
-
جستوجو در متن
-
کفلیز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kafliz = کفگیر
-
کرکفیز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] karkafiz = کفگیر
-
آردن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ārdan ۱. کفگیر.۲. آبکش؛ پالاون.
-
مصفات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مصفاة] [قدیمی] mesfāt ۱. کفگیر.۲. آنچه با آن چیزی را صاف کنند؛ پالونه.
-
چلک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] če(o)lk ۱. کفچه؛ کفگیر.۲. ملاقه.۳. (موسیقی) = چکاوک
-
چمچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] čamče کفگیر؛ ملاقه؛ قاشق بزرگ: ◻︎ غریبی گرت ماست پیش آورد / دو پیمانه آب است و یک چمچه دوغ (سعدی: ۸۱).
-
کفچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kafče =کفگیر= کفچه کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی] گرد کردن به شکل کفچه: ◻︎ تا شکمی نان دهنی آب هست / کفچه مکن بر سر هر کاسه دست (نظامی۱: ۵۰).
-
پالونه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پالاوان، پالاون، پالوانه، پالایه› [قدیمی] pālune ۱. کفگیر.۲. ظرف سوراخسوراخ که چیزی در آن صاف کنند؛ صافی؛ آبکش؛ ترشیپالا: ◻︎ دیده پالونه سرشک امل/ طبع پیمانهٴ عذاب شدست (جمالالدین عبدالرزاق: مجمعالفرس: پالونه).