کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کش کش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
کشباف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ka(e)šbāf ۱. کشبافنده؛ آنکه جامه یا پارچۀ کش ببافد.۲. ویژگی پارچهای که در بافت آن کش به کار رفته است؛ کشبافته.
-
پولور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: pull-over] pu(o)lover ۱. پیراهنِ کش.۲. پیراهن بافتهشده از پشم یا کاموا.
-
افدر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اودر، اخدر› [قدیمی] 'afdar عم؛ برادر پدر: ◻︎ سنبلهجعدی بنفشهعارضی / کش فریدون افدر و پرویز جد (ابوشعیب: شاعران بیدیوان: ۱۶۵).
-
استوان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: astobān] ‹ستوان› [قدیمی] 'ost[o]vān = استوار: ◻︎ پذیرفتیم و در دین استوانیم / بهجز پیغمبر پا کش ندانیم (زراتشتبهرام: مجمعالفرس: استوان).
-
فیال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] fa(i)yāl اول؛ آغاز؛ ابتدا: ◻︎ بر این داستان کش بگفت از فیال / اَبَر سیصدوسیوسه بود سال (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۱۰۳).
-
پاچپله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پاچیله، پاچله› [قدیمی] pāčaple = پاافزار: ◻︎ برون کش پای از این پاچپلهٴ تنگ / که کفش تنگ دارد پای را لَنگ (نظامی۳: ۳۳۷).
-
تاغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹طاغ› (زیستشناسی) tāq = تاخ: ◻︎ دارم اسبی کش استخوان در پوست / هست چون در جوال هیزم تاغ (کمالالدین اسماعیل: ۴۶۷).
-
فش
فرهنگ فارسی عمید
(پسوند) ‹وش› [قدیمی] faš مانند؛ شبیه (در ترکیب با کلمۀ دیگر): اژدهافش، شیرفش: ◻︎ همی بود پیشش پرستارفش / پراندیشه و دست کرده به کش (فردوسی: ۵/۲۹۸).
-
موسیجه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ماسوجه› (زیستشناسی) musije پرندهای شبیه فاخته؛ قمری: ( چو موسیجه همه سر بر هوا کش / چو دمسنجه همه دم بر زمین زن (خاقانی: ۳۱۹).
-
تحریر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tahrir ۱. نوشتن.۲. (اسم) نوشته.۳. (موسیقی) کش دادن صوت هنگام آوازخوانی؛ چهچهه.۴. [قدیمی] آزاد ساختن بنده.۵. [قدیمی] آزاد کردن.
-
آکند
فرهنگ فارسی عمید
(بن ماضیِ آکندن) 'ākand ۱. = آکندن۲. آکنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): پشمآ کند، کژآکند، ◻︎ بر بستر غم خفت حسود تو چنان زار / کش تن شود از بار قزاکند شکسته (سوزنی: ۳۳۶).
-
آور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'āvar ۱. یقین؛ ایمان؛ اعتقاد؛ باور.۲. (قید) راست؛ درست؛ به قطع و یقین: ◻︎ زمانِ گذشتهست کاندر گذشت او / ازیرا کش اندر نیابد کس آور (عنصری: ۴۴).
-
باهک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پاهک› [قدیمی] bāhak ۱. شکنجه؛ آزار: ◻︎دلمان چو آب بادی، تنمان بهار بادی / از بیم چشم حاسد، کش کرده باد باهک (ابوشعیب: شاعران بیدیوان: ۱۶۶).۲. مردمک چشم.
-
پاپیون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: papillon (= پروانه؛ شاهپرک] pāpiyon ۱. وسیلۀ تزئینی از جنس پارچه و به شکل پروانه که با کش یا سنجاق به یقه، لباس، یا مو بسته شود.۲. نوار یا روبانی که به این شکل گره خورده است.
-
حلوایی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به حلوا) [عربی. فارسی] halvāy(')i ۱. حلواپز؛ حلوافروش: ◻︎ تو خواهی آستین افشان و خواهی روی در هم کش / مگس جایی نخواهد رفتن از دکان حلوایی (سعدی۲: ۶۰۸).۲. آغشته به حلوا.۳. علاقهمند به حلوا: ◻︎ معده حلوایی بُوَد حلوا کشد / معده صف...