کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کش وفش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
لوله کش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) lulekeš کسی که پیشهاش نصب کردن لوله است.
-
لش کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عامیانه] laškeš ۱. وسیلهای که با آن لاشۀ گاووگوسفند را به قصابی میبرند.۲. آنکه لاشۀ گاووگوسفند را به قصابی میبرد.۳. وسیلهای که در آن جسد مرده را حمل کنند.
-
محنت کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] mehnatkeš آنکه به رنج و سختی دچار است.
-
مردم کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) mardomkoš آدمکش؛ قاتل؛ خونریز.
-
چراغ کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] čerāqkoš ۱. آنکه چراغ را بکُشد و خاموش کند.۲. [مجاز] کسی که چراغ را خاموش کند تا در تاریکی عمل شنیع انجام دهد.
-
خط کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] xatkeš آلتی چوبی، فلزی، یا پلاستیکی برای رسم خط مستقیم و اندازهگیری.
-
خاک کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹خاکش› (کشاورزی) [قدیمی] xākkeš تختهای که کشاورزان با آن زمین شیارکرده را هموار میکنند.
-
تلخی کش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی، مجاز] talxike(a)š کسی که تحمل رنج و ناکامی کند.
-
دشمن کش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] došmankoš آنکه دشمن را بکشد؛ کشندۀ دشمن.
-
دم کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دمکنی› damke(a)š ۱. [عامیانه] تشکچهای که پس از دم کردن برنج در روی دیگ میگذارند.۲. (موسیقی) [منسوخ] آوازهخوانی که به متابعت آوازهخوان دیگر آواز بخواند تا او نفس تازه کند.۳. (موسیقی) [منسوخ] آوازخوان.
-
علامت کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] 'alāmatkeš کشندۀ علامت؛ حامل علامت؛ علمدار؛ کسی که علم را برمیدارد و پیشاپیش دسته و جماعتی میبرد.
-
غاشیه کش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی] qāšiyeke(a)š ۱. آنکه زینپوش اسب مخدوم را بر دوش بکشد؛ حملکنندۀ غاشیه.۲. [مجاز] خدمتگذار؛ فرمانبردار.
-
غریب کش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [مجاز] qaribkoš ۱. ویژگی آنکه غریبان را آزار و اذیت میکند.۲. (صفت) ویژگی گردنه یا جادهای که برای رانندگان ناآشنا خطرناک است.
-
غم کش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی، مجاز] qamke(a)š غمخوار؛ غمناک؛ اندوهگین.
-
قدح کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی، مجاز] qadahkeš شرابخوار؛ میخوار؛ میگسار.