کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کشنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کشنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] ke(a)šande ۱. [مجاز] کمککننده؛ دستگیرنده.۲. سرکش و توسن.
-
کشنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) košande هلاککننده؛ بسیارخطرناک: سم کشنده.
-
جستوجو در متن
-
قتال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] qattāl بسیارکشنده.
-
فروکشنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) forukešande پایینکشنده.
-
قاتل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمع: قَتَلَة] qātel کسی که دیگری را بکشد؛ کشنده.
-
ارقم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] (زیستشناسی) [قدیمی] 'arqam مار سیاهوسفید کشنده.
-
دشمن کش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] došmankoš آنکه دشمن را بکشد؛ کشندۀ دشمن.
-
پدرکش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت مفعولی) pedarkoš کسی که پدر خود را کشته باشد؛ کشندۀ پدر.
-
زعاف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] zo'āf کشنده؛ هلاککننده.
-
مهلک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mohlek هلاککننده؛ نیستکننده؛ کشنده.
-
صاف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: صافّ] [قدیمی] sāf[f] صفکشنده؛ صفکشیده.
-
کمان کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] kamānkeš کمانکشنده؛ کماندار؛ تیرانداز.
-
ناقع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] nāqe' ویژگی زهر کشنده که در همۀ بدن نفوذ کند.
-
پیکارکش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] peykārke(a)š پیکار کشنده؛ پایدار و بردبار در پیکار.