کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کشف دانش در دادگان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کشف الآیات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] kašfol'āyāt فهرستی الفبایی از کلمات یا آیات قرآن با ذکر شمارۀ سوره و آیه.
-
جستوجو در متن
-
دانش سار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] dānešsār جای علم و دانش؛ جایی که در آن علم و حکمت فراوان باشد؛ دانشگاه.
-
دانش آباد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] dāneš[']ābād ۱. آبادشده به دانش؛ جایی که به علم و دانش آبادی و رونق گرفته.۲. مرکز و محفل علم و دانش: ◻︎ نیست در هیچ دانشآبادی / فحل و داناتر از من استادی (نظامی۴: ۶۴۹).
-
متدلوژی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: méthodologie] metodoloži دانش بررسی روش تحقیق در علوم؛ روششناسی.
-
دانشجو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹دانشجوی› dānešju ۱. آنکه در دانشگاه تحصیل کند؛ شاگرد مدرسۀ عالی؛ شاگرد دانشکده.۲. [قدیمی] جویندۀ علم و دانش؛ جویای دانش؛ طالب علم.
-
دانش سرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دانشسرا› dānešsarā ۱. سرای دانش؛ خانۀ علم؛ جای دانش آموختن.۲. مدرسهای که برای مدارس معلم تربیت میکند؛ دارالمعلمین.〈 دانشسرای عالی: مدرسهای که در آن دبیر برای دبیرستانها تربیت میکنند.〈 دانشسرای مقدماتی: مدرسهای که آموزگار برا...
-
دانش آموز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) dāneš[']āmuz ۱. کسی که در مقطع دبستان، راهنمایی، یا دبیرستان درس میخواند؛ شاگرد.۲. (صفت فاعلی) کسی که دانش میآموزد.۳. (صفت فاعلی) [قدیمی] معلم؛ استاد؛ آموزگار: ◻︎ تویی برترین دانشآموز پاک / ز دانش قلم رانده بر لوح خاک (نظامی۵:...
-
الهیون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: الٰهیّون، جمعِ الٰهیّ] ‹الاهیون› 'elāhiy[y]un حکمایی که در دانش خداشناسی بحث کردهاند؛ حکمای الهی.
-
فانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پانه، فهانه، پهانه› [قدیمی] fāne ۱. = بِغاز۲. چوب پشت در؛ کلون: ◻︎ تو را خانه دین است و دانش درون شو / بدان خانه شو سخت کن در به فانه (ناصرخسرو: ۴۲).
-
آزمونه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (شیمی) 'āz[e]mune ۱. لولههایی که در آزمایشگاه هنگام آزمایش به کار میبرند؛ لولۀ امتحان.۲. سئوالهای چندگزینهای برای سنجیدن دانش کسی؛ تست.
-
چنته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مغولی] čante ۱. کیسه.۲. توبره.۳. کیسهای که درویشان و شکارچیان با خود برمیدارند و در آن توشه یا اسباب کار خود را میگذارند.۴. [مجاز] اطلاعات؛ دانش ذهنی.
-
دارالعلم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] ‹دارالعلوم› [منسوخ] dārol'elm ۱. سرای دانش.۲. آموزشگاه.۳. شهری که در آن حوزۀ علمیه باشد، مانند قم و نجف.
-
میزد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: myazd] mayazd ۱. در آیین زردشتی، خوردنیای که در مراسم مذهبی مصرف میشود؛ فدیۀ خوردنی.۲. [قدیمی] مجلس شراب و بزم و مهمانی: ◻︎ اندر میزد با خرد و دانش / اندر نبرد با هنر و بازو (فرخی: ۴۵۴).
-
اقتصاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'eqtesād ۱. دانش بررسی روشهای کسب درآمد، مصرف کالاها و خدمات، روابط بازرگانی، و سازماندهی امور مالی برای بهرهبرداری بهینه از منابع تولید ثروت.۲. (اسم مصدر) [قدیمی] میانهروی کردن.۳. (اسم مصدر) [قدیمی] بهاندازه خرج کردن؛ تعادل دخل...