کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کشف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کشف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] kašf ۱. آشکار ساختن؛ پیدا کردن.۲. برهنه کردن.۳. پی بردن به چیزی که پیش از آن مجهول بوده.۴. (تصوف) ظهور حقایق غیبی بر سالک.
-
کشف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kašaf ۱. (زیستشناسی) =لاکپشت: ◻︎ بست به صد مهر بر اطراف شط / عقد محبت کشفی با دو بط (جامی۱: ۵۲۰).۲. برج چهارم از دوازده برج فلکی؛ سرطان.۳. کوزۀ بزرگ دهانگشاد؛ یخدان.
-
واژههای مشابه
-
کشف الآیات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] kašfol'āyāt فهرستی الفبایی از کلمات یا آیات قرآن با ذکر شمارۀ سوره و آیه.
-
کشف الابیات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] kašfol'abyāt فهرستی الفبایی از ابیات موجود در یک کتاب.
-
جستوجو در متن
-
استکشاف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'estekšāf کشف کردن.
-
اکتشاف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ektešāf کشف کردن.
-
مستکشف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mostakšef آنکه طلب کشف چیزی میکند.
-
حقیقت جو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] ‹حقیقتجوی› haqiqatju کسی که در پی کشف حقیقت است؛ جویای حقیقت.
-
مکتشف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] moktašef اکتشافکننده؛ کسی که چیزی را کشف و آشکار بکند.
-
حفریات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حفریّات، جمعِ حفریَّة] hafriy[y]āt کاوشهایی در زمین برای کشف آثاری از انسان، حیوان، یا گیاه.
-
انکشاف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'enkešāf ۱. آشکار شدن؛ پدیدار شدن.۲. کشف کردن.۳. [قدیمی] برهنه شدن.
-
کاشف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: کشفه] kāšef ۱. کشفکننده؛ آنکه برای اولین بار به وجود چیزی پی میبرد.۲. برهنهکننده؛ آشکارکننده.۳. پدیدآورنده.
-
مبدع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] mobde' ۱. کسی که چیزی را کشف و آشکار کند؛ کسی که چیز تازهای بیاورد یا کاری بکند که نمونه و سرمشق از دیگران نگرفته باشد؛ سازندۀ چیزی بیمثل و بینظیر.۲. (صفت) پدیدآورندۀ هست از نیست؛ هستیبخش.