کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کشت کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کشت کار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] keštkār ۱. زارع؛ کشاورز.۲. کشتزار؛ مزرعه.
-
کشت کاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] keštkāri زراعت.
-
جستوجو در متن
-
کاشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر، بن ماضیِ کاشتن) (کشاورزی) kāšt کاشتن؛ کشتوزرع.〈 کاشتوداشت: (کشاورزی) کاشتن و نگهداری کردن.
-
آبادان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: āpātān، مقابلِ ویران] 'ābādān آباد؛ باصفا؛ بارونق.〈 آبادان کردن: (مصدر متعدی)۱. آباد کردن ده یا شهر.۲. آباد ساختن زمین با کشتوکار.
-
حرث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] hars ۱. شیار کردن زمین برای زراعت؛ شخم زدن.۲. (اسم) مزرعه؛ محل کشت.
-
آبادانی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) 'ābādāni ۱. آباد بودن.۲. (مصدر متعدی) آباد ساختن زمین با کشتوکار؛ آباد کردن.۳. (اسم) [قدیمی] جایی که در آن آب و گیاه پیدا شود و مردم در آنجا زندگانی کنند.
-
مزارعه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مزارَعَة] (فقه، حقوق) mozāre'e با هم زراعت کردن یا قرار کشتکاری باهم گذاشتن بر طبق قرارداد معین؛ عقدی که در آن صاحب زمین، زمین خود را به کس دیگر واگذار میکند که در آن زراعت کند و حاصل آن را میان خود قسمت کنند.
-
برداشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) bardāštan ۱. [مقابلِ گذاشتن] چیزی را با دست بلند کردن؛ برگرفتن.۲. [عامیانه، مجاز] تصرف کردن؛ صاحب شدن: زمینهای خوب را خودشان برداشتند.۳. (مصدر لازم) دچار حالت یا کیفیتی شدن: کوزه شکاف برداشت.۴. چیزی را از روی چیز دیگر ایجاد کردن: نسخه ب...
-
ورزیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: varzītan] ‹برزیدن› varzidan ۱. انجام دادن، کردن، داشتن، و مانند ان (در ترکیب با کلمۀ دیگر): کینه ورزیدن، عشق ورزیدن.۲. [قدیمی] انجام دادن؛ بهکار بستن.۳. [قدیمی] کسب کردن؛ بهدست آوردن.۴. [قدیمی] پرداختن و مشغول شدن به کاری.۵. [قد...
-
ریع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: رَیع] [قدیمی] rey' ۱. نموکردن.۲. فراوان شدن.۳. بالا آمدن؛ برآمدن.۴. (اسم) فزونی و برآمدگی چیزی، مثل افزایش حجم خمیر و برنج پخته.۵. (اسم) افزونی حاصل کشتوزرع؛ ری؛ ری کردن.
-
خو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] xo[w] گیاه خودرو و هرزهای که میان باغچه و کشتزار سبز میشود: ◻︎ زمانی بدین داس گندمدرو / بکن پاک پالیزم از خار و خو (اسدی: ۲۶۳)، ◻︎ گر ایدونک رستم بُوَد پیشرو / نماند بر این بوموبر خار و خو (فردوسی: ۳/۲۵۳).〈 خو کرد...
-
کار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [پهلوی: kar] kār ۱. آنچه کسی انجام میدهد؛ عمل.۲. فعالیتی که فرد در ازای آن پول دریافت میکند؛ پیشه؛ شغل.۳. آنچه فرد را به خود مشغول میکند؛ سرگرمی.۴. وظیفه.۵. گرفتاری؛ مشغولیت.۶. کار گرهخورده؛ مشکل.۷. [مجاز] محصول؛ تولیدشده؛ اثر: ای...