کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کشتی گر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بسته کشتی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹بستهکستی› bastekošti در آیین زردشتی، کسی که کشتی بر کمر بسته باشد.
-
کشتی ران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ka(e)štirān رانندۀ کشتی؛ کشتیبان.
-
کشتی رانی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) ka(e)štirāni شغل و عمل کشتیران؛ کشتی راندن.
-
کشتی گیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) (ورزش) koštigir کسی که کشتی میگیرد.
-
کشتی گیری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) (ورزش) koštigiri کشتی گرفتن.
-
جستوجو در متن
-
پای پشتی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pāypošti ۱. (ورزش) در کشتی، یکی از فنون کشتی.۲. پشت پا: ◻︎ گر دل نزدیش پایپشتی / پشتی کن خویش را بکشتی (نظامی۳: ۴۲۰).
-
ناخدا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ناوخدا› nāxodā ۱. هدایتکننده و فرماندهِ ملوانان کشتی؛ کشتیبان: ◻︎ قضا کشتی آنجا که خواهد بَرَد / و گر ناخدا جامه بر تن دَرَد (سعدی۱: ۱۴۲).۲. (نظامی) افسر نیروی دریایی، دارای درجهای نظیر سرهنگ یا سرگرد نیروی زمینی.
-
باد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: vāt] bād ۱. (هواشناسی) هوای متحرک؛ حرکت شدید یا ضعیف هوا که در اثر اختلاف درجۀ حرارت و به هم خوردن تساوی وزن مخصوص در نقاط مختلف کرۀ زمین به وجود میآید.۲. ‹واد› ورم، آماس، و برآمدگی در بدن یا چیز دیگر.۳. [مجاز] غرور؛ نخوت؛ خودبینی.&la...