کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کشتی کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بسته کشتی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹بستهکستی› bastekošti در آیین زردشتی، کسی که کشتی بر کمر بسته باشد.
-
کشتی ران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ka(e)štirān رانندۀ کشتی؛ کشتیبان.
-
کشتی رانی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) ka(e)štirāni شغل و عمل کشتیران؛ کشتی راندن.
-
کشتی گیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) (ورزش) koštigir کسی که کشتی میگیرد.
-
کشتی گیری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) (ورزش) koštigiri کشتی گرفتن.
-
جستوجو در متن
-
زیردریایی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) zirdaryāy(')i کشتی کوچک جنگی که هم روی آب و هم زیر آب حرکت میکند و کشتیهای دشمن را با پرتاب کردن اژدر غرق میکند؛ تحتالبحری.
-
مجاولت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مجاوَلة] [قدیمی] mojāvelat ۱. با هم جولان کردن.۲. با یکدیگر گشتن در جنگ یا در کشتی برای پیروزی یافتن بر یکدیگر.
-
لنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹لنگی› long پارچهای مستطیل شکل که در گرمابه و زورخانه به کمر میبندند.〈 لنگ انداختن: (مصدر لازم)۱. (ورزش) در زورخانه، پرتاب کردن لنگ از طرف مرشد میان دو کشتیگیر که در گود گرم کشتی هستند تا بهخوشی از یکدیگر جدا شوند.۲. [مجاز] تسلیم شدن ...
-
ضربه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ضربَة] zarbe = ضربت〈 ضربه کردن: (مصدر متعدی) (ورزش) در کشتی، حریف را با ضربهفنی از پا درآوردن.
-
زورآزمایی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) zur[']āz[e]māy(')i ۱. سنجیدن یا نشان دادن زور و قوۀ خود.۲. آزمودن زور و قوۀ یکدیگر با کشتی گرفتن و دستوپنجه نرم کردن.
-
لنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) leng ۱. (زیستشناسی) یک پای انسان از بیخ ران تا سر انگشتان.۲. نیمی از بار.۳. یکی از چیزی که جفت باشد، مانند لنگۀ کفش، لنگۀ جوراب.〈 لنگ کردن: (مصدر متعدی) (ورزش) در کُشتی، پای خود را به پای حریف بند کردن و او را به زمین زدن.
-
لنگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از یونانی] langar ۱. آهن و زنجیر بسیارسنگین که کشتی را با آن از حرکت بازمیدارند.۲. آلتی که از ساعتهای دیواری آویزان میکنند و با تکان خوردن متناوب آن چرخهای ساعت به حرکت درمیآید، پاندول.۳. ‹لنگری› [قدیمی] جای وسیع برای پذیرایی مهم...
-
پهلو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pahlūk، جمع: پهلوها و پهلُوان] pahlu ۱. کنار؛ یک طرف چیزی.۲. ضلع.۳. یک سمت بدن.۴. کنار سینه و شکم: ◻︎ خار است به زیر پهلوانم / بی روی تو خوابگاه سنجاب (سعدی۲: ۳۱۹).〈 پهلو تهی کردن: [مجاز] دوری کردن و کناره کردن از کاری؛ زیر بار نرف...
-
کستی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: kostīk] [قدیمی] kosti ۱. (ورزش) کُشتی.۲. در آیین زردشتی، کمربند مقدسی که پس از هفتسالگی موظف به بستن آن هستند.۳. کمربند: ◻︎ بر کمرگاه تو از کستی جوزاست بتا / چه کشی بیهده کستی و چه بندی کمرا (خسروی: شاعران بیدیوان: ۱۷۲).〈 کستی کر...