کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کشتی بادی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بسته کشتی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹بستهکستی› bastekošti در آیین زردشتی، کسی که کشتی بر کمر بسته باشد.
-
کشتی ران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ka(e)štirān رانندۀ کشتی؛ کشتیبان.
-
کشتی رانی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) ka(e)štirāni شغل و عمل کشتیران؛ کشتی راندن.
-
کشتی گیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) (ورزش) koštigir کسی که کشتی میگیرد.
-
کشتی گیری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) (ورزش) koštigiri کشتی گرفتن.
-
جستوجو در متن
-
بادی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به باد) bādi ۱. کارکننده با باد: آسیای بادی، کشتی بادی، سازهای بادی.۲. ویژگی وسیلهای ارتجاعی مانند لاستیک که آن را از هوا پر میکنند: قایق بادی.۳. ویژگی سلاحی که با فشار هوا گلوله را پرتاب میکند: تفنگ بادی.
-
نکبا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: نکباء] [قدیمی] nakbā بادی که از سمت وزش خود برگردد؛ باد نامساعد برای کشتی.
-
شرطه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: شرطَة، معرب، مٲخوذ از پهلوی: artakš] ‹شرتا، شرته› [قدیمی] šorte بادی که برای کشتیرانی مساعد باشد و کشتی را به مقصد برساند؛ باد موافق.
-
زبزب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] zabzab ۱. (زیستشناسی) جانوری وحشی و گوشتخوار شبیه گربه.۲. نوعی کشتی بادی.
-
بادبان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بادوان› bādbān ۱. پردهای که در کشتی بادی نصب میکنند برای استفاده از قوۀ وزش باد جهت حرکت دادن کشتی؛ خیمۀ کشتی؛ شراع.۲.[قدیمی] گریبان.۳. [قدیمی] سرآستین.〈 بادبان اخضر:۱. بادبان سبز.۲. [قدیمی، مجاز] آسمان.
-
غراب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعالجمع: غَرابِین] [قدیمی] qorāb ۱. (زیستشناسی) کلاغ سیاه.۲. (صفت) [مجاز] خودخواه.۳. (نجوم) صورت فلکی کمنوری در آسمان نیمکرۀ جنوبی؛ کلاغ.۴. (زیستشناسی) زاغ.۵. نوعی کشتی بادی که به شکل کلاغ ساخته میشد.〈 غراب بین: (زیستشناسی)...
-
توربین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: turbine] ماشین turbin مولد انرژی برق که پرههای آن با نیروی آب، بخار، گاز، یا باد به حرکت درمیآید.〈 توربین آبی: توربینی که غالباً در کنار آبشارها یا سدهای بزرگ قرار میدهند تا در اثر ریختن آب بر روی پرههای آن به حرکت درآید.&lan...
-
باد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: vāt] bād ۱. (هواشناسی) هوای متحرک؛ حرکت شدید یا ضعیف هوا که در اثر اختلاف درجۀ حرارت و به هم خوردن تساوی وزن مخصوص در نقاط مختلف کرۀ زمین به وجود میآید.۲. ‹واد› ورم، آماس، و برآمدگی در بدن یا چیز دیگر.۳. [مجاز] غرور؛ نخوت؛ خودبینی.&la...