کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کسی که مرغداری میکند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بی کسی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) bikasi ۱. بییارویاور بودن؛ تنهایی.۲. بینوایی.
-
جستوجو در متن
-
چترساز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [سنسکریت. فارسی] čatrsāz ۱. کسی که چتر درست میکند؛ سازندۀ چتر.۲. چتردار؛ چترکش.
-
چرمگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] čarmgar کسی که پوست حیوانات را دباغت میکند و چرم میسازد؛ چرمساز؛ دباغ؛ پوستپیرا.
-
خبرنگار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] xabarnegār کسی که اخباری کسب میکند و برای روزنامه یا مجله مینویسد.
-
خبرگزاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] xabargozāri ۱. به دست آوردن گزارش خبر؛ عمل خبرگزار.۲. (اسم) سازمانی که خبرهای دنیا را با وسایل مختلف جمعآوری میکند و برای روزنامهها و سایر مؤسسات میفرستد.
-
رگ شناسی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) (طب قدیم) ragšenāsi شناختن رگهای بدن؛ علمی که دربارۀ انواع رگهای بدن و طرز کار آنها و جریان خون در بدن جانداران بحث میکند؛ معرفةالعروق.
-
چادرنشین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [سنسکریت. فارسی] čādornešin ۱. کسی که در صحرا و در ییلاق و قشلاق زیر چادر یا خیمه زندگی میکند؛ صحرانشین؛ طوایفی که زندگانی ایلی دارند و با احشام خود ییلاق و قشلاق میکنند و تمام فصول سال را در زیر چادر به سر میبردند.
-
رادیو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: radio] rād[i]yo ۱. (برق) دستگاه گیرندۀ امواج صوتی که بهوسیلۀ برق یا باتری کار میکند.۲. مرکز فرستندۀ امواج صوتی.۳. [مجاز] سازمانی که از طریق مرکز فرستندۀ امواج صوتی به پخش برنامههای مختلف میپردازد.
-
گمانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) go(a)māne ۱. چاه یا نقبی که مقنی پیش از کندن قنات در محلی که گمان آب میبرد حفر میکند.۲. [قدیمی، مجاز] گمان؛ حدس.〈 گمانه بردن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز]۱. گمان بردن؛ ظن بردن.۲. تصور کردن.〈 گمانه زدن: (مصدر لازم) کندن نقب یا چاه برای پی...
-
دیوان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: divān] divān ۱. (حقوق) دادگاه؛ عدالتخانه.۲. دفترخانه.۳. دفتر حساب.۴. ادارۀ حسابداری.۵. [منسوخ] در عهد خلفا و پادشاهان ایرانی بعد از خلفا، دفتر محاسبات.۶. دفتر شعر و کتابی که اشعار شاعری در آن چاپ شده باشد.〈 دیوان استیفا: [قدیمی]۱....
-
چراغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چراخ› čerāq وسیلهای برای تولید روشنایی، مانند پیهسوز، لامپا و چراغ برق.〈چراغ آسمان: [قدیمی، مجاز]۱. ماه.۲. آفتاب.〈چراغ آسمانی: [قدیمی، مجاز] = 〈 چراغ آسمان〈 چراغ الکتریک: [منسوخ] = چراغبرق〈 چراغ بادی: نوعی چراغ نفتی...