کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کرکس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کرکس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: kargas, kahrkās] karkas ۱. (زیستشناسی) پرندهای درشت، با منقار قوی، گردن بدون پر، بالهای بلند، و دید قوی که معمولاً از لاشۀ جانوران تغذیه میکند؛ لاشخور؛ مردارخوار؛ نسر؛ ورکاک؛ دژکاک؛ کلمرغ.۲. (نجوم) نام دو ستارۀ نسر طایر و نسر واقع: ...
-
جستوجو در متن
-
کلمرغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] kalmorq = کرکس
-
دژکاک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] dežkāk کرکس
-
دال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: dālman] ‹دالمن› (زیستشناسی) [قدیمی] dāl = کرکس: ◻︎ مردکی را به دشت گرگ درید / زو بخوردند کرکس و دالان (ناصرخسرو۱: ۵۲۹).
-
شیرگنجشک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) širgonješk ۱. نوعی باز شکاری.۲. کرکس.
-
بغاث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) [قدیمی] boqās مرغی تیرهرنگ، کوچکتر از کرکس که بهکندی پرواز میکند.
-
مردارخوار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) mordārxār ۱. جانوری که گوشت حیوانات مرده را بخورد.۲. (اسم) لاشخور؛ کرکس.
-
لاشخور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹لاشخوار، لاشهخوار› lāšxor ۱. (زیستشناسی) کرکس.۲. (صفت) جانوری که لاشۀ جانوران دیگر را بخورد.۳. (صفت) [مجاز] کسی که مالوثروت دیگری را به زور تصاحب کند.
-
فرخجی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] faraxji زشت؛ نازیبا: ◻︎ نامم همای دولت و شهباز حضرت است / نه کرکس فرجحی و نه زاغ تخجم است (خاقانی: ۸۴۳).
-
نسر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: نُسور] (زیستشناسی) [قدیمی] nasr کرکس.〈 نسرِ طایر: (نجوم) [قدیمی] ستارهای در صورت فلکی عقاب.〈 نسرِ واقع: (نجوم) [قدیمی] ستارهای در صورت فلکی چنگ (شلیاق).
-
ورکاک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ورکک› (زیستشناسی) [قدیمی] varkāk = کرکس: ◻︎ بهجای مشک نبویند هیچکس سرگین / بهجای باز ندارند هیچکس ورکاک (ابوالعباس ربنجنی: شاعران بیدیوان: ۱۳۳).
-
یغلغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹یغلق› [قدیمی] yaqleq تیر پیکاندار: ◻︎ پرّ کرکس بین به رنگ خرمگس / یغلغی را کز کمان خواهد گشاد (خاقانی: لغتنامه: یغلغ).
-
تخجم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] taxjom ۱. نامبارک؛ شوم.۲. حریص؛ آزمند: ◻︎ نامم همای دولت و شهباز حضرت است / نه کرکس فرخجی و نه زاغ تخجم است (خاقانی: ۸۴۳).