کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کروفر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
دارات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [؟] [قدیمی] dārāt شٲن و شوکت؛ کروفر.
-
کش وفش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kaš[š]ofaš ۱. ناز؛ عشوه.۲. کرّوفر؛ شٲن و شوکت.
-
دارادار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی، مجاز] dārādār ۱. شٲن و شوکت؛ کروفر.۲. جنگوهیاهو.
-
استوده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) ‹ستوده› [قدیمی] 'ostude ۱. مدحشده؛ ستایششده.۲. پسندیده: ◻︎ هریکی از دیگری استودهتر / در سخا و در وغا و کرّوفر (مولوی۱: ۱۰۶۴).
-
کر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: کرّ] [قدیمی] kar[r] حمله؛ هجوم.〈 کروفر: [قدیمی]۱. حمله کردن به دشمن و سپس فرار کردن؛ حمله و گریز.۲. [مجاز] جلال و شکوه؛ شوکت و حشمت.
-
گنگل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] gangal شوخی؛ مسخرگی؛ هزل؛ مزاح: ◻︎ کو قدوم و کرّوفرّ مشتری / کو مزاح گنگلیّ سرسری (مولوی: ۸۸۰).
-
قش ودش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] qašodaš, qošodoš ۱. کّروفّر.۲. قیلوقال: ◻︎ این قشودش هست جبر و اختیار / از ورای این دو آمد جذب یار (مولوی: ۷۶۱).
-
بوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بَوش، جمع: اوباش] [قدیمی] bo[w]š ۱. خودنمایی؛ کروفر: ◻︎ خسروا معذورشان میدار کز بوش و دروغ / خانههاشان بس که پر شد مردمی را جا نماند (امیرخسرو: مجمعالفرس: بوش).۲. جماعتی از مردم درهمآمیخته از هر صنف.
-
طمطراق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [؟، مرکب از طرنب یا طرم + طراق؟] tomtorāq, tamtarāq ۱. کرّوفرّ.۲. نمایش شکوه و جلال؛ خودنمایی.۳. (اسم صوت) [قدیمی] سروصدا: ◻︎ چند حرف طمطراق و کاربار / کار و حالِ خود ببین و شرم دار (مولوی: ۱۲۹).
-
طنطنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: طنطنَة] tantane ۱. آوازه.۲. (اسم مصدر) جلالوشکوه؛ کرّوفرّ: ◻︎ گرگ بیچاره اگرچه گرسنهست / متهم باشد که او در طنطنهست (مولوی: ۲۹۳).۳. (اسم مصدر) [قدیمی] صدا کردن پشه، تشت، زنگ، و مانند آن.۴. [قدیمی] صدای تار و تنبور.۵. [قدیمی] بانگ رود،...
-
دار
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ داشتن) dār ۱. =داشتن۲. دارنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آبدار، پولدار، چیزدار، خزانهدار، دردار، دستهدار، راهدار، مالدار، نامدار، وامدار.〈 داروبَرد: [قدیمی، مجاز]۱. کروفر؛ گیرودار: ◻︎ بپوشید رستم سلیح نبرد / به آورد گه رفت با دارو...
-
طاق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: تاک] tāq ۱. سقف قوسیشکل که با آجر بر روی اتاق، درگاه، پل، یا جای دیگر میسازند: ◻︎ بدبخت اگر مسجد آدینه بسازد / یا طاق فرود آید یا قبله کج آید (سعدی: لغتنامه: طاق).۲. خمیدگی محراب، کمان، ابرو، و مانند آن.۳. طاقچه.۴. [قد...