کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کرد و مرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آباد کرد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] 'ābādkard آبادکرده؛ ساخته؛ بناشده: ◻︎ این نهال نشانده را مشکن / مکن آبادکرد خویش خراب (مسعودسعد: ۵۹).
-
حواله کرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت مفعولی) [عربی. فارسی] (بانکداری) havālekard پولی که پرداخت آن به دیگری واگذار میشود.
-
جستوجو در متن
-
مردک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ مرد] mardak مرد کوچک؛ مرد پست و حقیر.
-
پیرمرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pir[e]mard مرد پیر؛ مرد سالخورده و کهنسال.
-
دانشی مرد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] dānešimard دانامرد؛ مرد دانشمند؛ مردی از اهل علم و دانش: ◻︎ ایا دانشیمرد بسیارهوش / همه چادر آزمندی مپوش (فردوسی: ۱/۳۱۵).
-
دیواستنبه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] div[']estambe مرد قویهیکل و درشتاندام و زشت.
-
ظهار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] (فقه) zehār حرام شدن زن بر مرد با گفتن «انتِ عَلَیَّ کظهر اُمّی» (= چنانکه مادرم بر من حرام است تو نیز از این پس چنانی) بهوسیلۀ مرد به همسر خود. Δ با گفتن این جمله که آن را صیغۀ بیزاری گفتهاند، زن بر مرد حرام میشود و تا مر...
-
صرام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] sorām ۱. جنگ.۲. بلا و سختی؛ گرفتاری سخت.۲. مرد توانا و دارای ارادۀ قوی.۴. مرد بیباک در جنگ.
-
بونده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] bovande مرد باهیبت و صاحب نخوت؛ باشنده.
-
لحیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: لحیَة] lehye مویهای گونه و چانۀ مرد؛ ریش.
-
خرزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] xarze آلت تناسلی مرد که دراز و ستبر باشد.
-
غمرالخلق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] qamrolxalq مرد خوشخو و سخی.
-
قلچماق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [ترکی] [عامیانه] qolčomāq مرد پرزور و قویپنجه.
-
قلدر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [ترکی] ‹قولدور› [عامیانه] qoldor مرد پرزور، گردنکلفت، و خودسر.