کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کجی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
دهن کجی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عامیانه] dahankaji ۱. کجکردن دهان.۲. [مجاز] مخالفت با کسی.۳. [مجاز] خلاف میل کسی رفتار کردن ازروی لجبازی.
-
جستوجو در متن
-
اعوجاج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'e'vejāj ۱. کج شدن؛ کجی.۲. پیچیدگی.
-
ناراستی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) nārāsti ۱. کجی.۲. دغلی؛ خیانت.
-
خمیدگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) xamidegi ۱. کجی؛ پیچیدگی.۲. حالت خمیده بودن.
-
مقوم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] moqavvem ۱. آنکه کجی چیزی را راست کند؛ راستکننده.۲. قیمتکننده؛ ارزیاب.
-
کل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] kol ۱. کوتاه و بیتناسب: مرد کُل.۲. کُند؛ کُله: تیغ کُل.۳. (اسم مصدر) [قدیمی] کجی؛ خمیدگی.
-
شاغول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شاهول› šāqul گلولۀ فلزی آویخته به نخ که در بنّایی برای امتحان کردن کجی یا راستی پایه و دیوار به کار میبرند.
-
کژی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] kaži کجی؛ ناراستی: ◻︎ از کژی افتی به کم و کاستی / از همه غم رستی اگر راستی (نظامی۱: ۷۶)، ◻︎ بِه گیتی به از راستی پیشه نیست / ز کژی بتر هیچ اندیشه نیست (فردوسی: ۲/۱۵۸ حاشیه).
-
قوز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹غوز، گوژ، کوز، کوژ› quz ۱. برآمدگی در چیزی.۲. (پزشکی) برآمدگی که در پشت یا سینۀ برخی از مردم بهسبب کجی و ناهمواری استخوان پیدا میشود.〈 قوز بالای قوز: [عامیانه، مجاز] مصیبتی بالای مصیبت قبلی.〈 سر قوز افتادن: (مصدر لازم) [عامیانه، مج...
-
راستی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) rāsti ۱. [مقابلِ کجی و خمیدگی] راست بودن.۲. طرف راست بودن.۳. صحت و درستی.۴. [مقابلِ دروغ] صداقت و حقیقت.〈 راستیرا: [قدیمی] = = بهراستی: ◻︎ راستی را اگر کتاب نبود / علم جز نقش روی آب نبود (؟: لغتنامه: راستی).〈 بهراستی: (قید ...
-
راست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: rāst] rāst ۱. [مقابلِ کج] بیپیچوخم؛ مستقیم: خط راست.۲. [مقابلِ دروغ] آنچه درست و برحق باشد.۳. دارای رفتار درست: آدم راست و درست.۴. (سیاسی) [مجاز] محافظهکار؛ راستگرا.۵. [مقابلِ چپ] ویژگی جهتی که در صورت ایستادن رو به شمال، در مشرق، و ...
-
تقویم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taqvim ۱. تقسیم اوقات به دورهها و مقیاسهای معین.۲. (اسم) دفترچه یا ورقۀ کاغذ که در آن حساب روزها و ماهها را چاپ میکنند؛ گاهنامه.۳. [قدیمی] راست کردن؛ کجی چیزی را راست کردن.۴. [قدیمی] قیمت کردن؛ بهای جنسی را معین کردن؛ ارزیابی.&l...
-
پیچ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pič ۱. قطعهای فلزی مانند میخ با دندههای مارپیچی که با پیچگوشتی یا آچار پیچانده و بازوبسته میشود.۲. قسمتی از معبر که با انحراف سیر مستقیم خود باعث تغییر مسیر معبر میشود.٣. قطعهای گَردان در برخی وسایل برقی برای خاموش و روشن کردن یا برخی تنظ...