کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کتيبة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کتیبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: کتیبَة] katibe ۱. نوشته.۲. نوشتهای که بر بالای در یا دیوار عمارت روی سنگ یا کاشی نقش شده باشد.۳. [جمع: کتائب] دستهای از لشکر؛ سواره یا پیاده.
-
جستوجو در متن
-
کتایب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: کتائب، جمعِ کتیبَة] [قدیمی] katāy(')eb =کتیبه
-
سنگ نوشته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سنگنبشته› sangnevešte ۱. کلماتی که بر روی سنگ کنده باشند؛ نوشته بر روی سنگ.۲. کتیبۀ سنگی.
-
ثلث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] sols ۱. سهیک؛ یکسوم چیزی.۲. ‹ثُلُثیّ› (هنر) در خوشنویسی، از خطوط اسلامی که کتیبهها و ندرتاً کتب مذهبی با آن نوشته میشود.
-
اسلیمی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به اسلیم) [مٲخوذ از عربی. فارسی] 'eslimi نوعی نقشونگار مرکب از خطهای منحنی مارپیچ با شاخههای کوتاه و برگ و گُل که در کتیبهها و بعضی دیگر از کارهای نقاشی، کاشیکاری، و گچبری ترسیم میشود. Δ بعضی محققان کلمۀ اسلیمی ...
-
خط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: خطّ، جمع: خطوط] xat[t] ۱. مجموع نشانههایی که کلمات یک زبان با آن نوشته میشود.۲. دستخط.۳. خوشنویسی: کلاس خط.۴. شیوهای که با آن الفبای یک زبان نوشته میشود: خط نستعلیق.۵. [مجاز] نوشته.۶. [مجاز] سند.۷. سطر.۸. [مجاز] مسیر حرکت پیوستۀ یک ...
-
پارسی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به پارس) [پهلوی: pārsīk] pārsi ۱. مربوط به پارس: هنر پارسی.۲. اهل پارس؛ از مردم پارس.۳. (اسم) زبان رسمی مردم ایران؛ فارسی.۴. تهیهشده در پارس.۵. ایرانی.۶. زردشتی، بهخصوص زردشتی مقیم هند.〈 پارسی باستان: زبانی از شاخۀ زبانهای هن...