کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کبریا و جاه و جلال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
اشکوهیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹شکوهیدن› [قدیمی] 'oškuhidan ۱. اظهار بزرگی و جاه و جلال کردن.۲. مهابت داشتن.
-
اشکوه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اشکه› [قدیمی] 'oškuh ۱. شکوه؛ جاه و جلال؛ شٲن و شوکت.۲. مهابت؛ هیبت: ◻︎ صدق موسی بر عصا و کوه زد / بلکه بر دریای پراشکوه زد (مولوی: ۷۸۶).
-
جاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی باستان] jāh ۱. مقام؛ مکان؛ منزلت؛ جایگاه؛ قدر و شرف؛ علو منزلت؛ شٲن و جلال.۲. فر و شکوه.
-
احتشام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ehtešām ۱. شکوه؛ جلال.۲. [قدیمی] شرمگین شدن.۳. [قدیمی] صاحب خدم و حشم شدن؛ حشمت و بزرگی و جاه و جلال یافتن.۴. [قدیمی] شرم داشتن؛ حیا کردن.
-
اورنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اورند، آورند، افرند، افرنگ› [قدیمی] 'o[w]rang ۱. عقل و دانش.۲. سریر؛ تخت پادشاهی.۳. [مجاز] فروشکوه و زیبایی؛ جاه و جلال: ◻︎ جهان خیره ماند ز فرهنگ او / از آن برز و بالا و اورنگ او (عنصری: ۳۶۱).
-
جاه طلب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [معرب. عربی] jāhtalab کسی که برای رسیدن به مقام و مرتبۀ بلند کوشش کند؛ خواهان جاه و مقام.
-
سبحة اللـه
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [عربی] [قدیمی] sobhatollāh جلال خداوند.〈 سبحات وجهاللـه: [قدیمی] جلال و عظمت باریتعالی؛ انوار الهی.
-
صاحب جاه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. معرب] [قدیمی] sāhebjāh دارای مقام و منصب؛ صاحب قدر و منزلت؛ ارجمند.
-
دستگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دستگه› dastgāh ۱. وسیلهای ساخته شده از اجزا و قطعات مختلف بهمنظوری خاص.۲. [مجاز] سامان و اسباب و سرمایه.۳. [مجاز] کارگاه و کارخانه و تمام آلات و ادواتی که در یکجا و برای انجام دادن کاری فراهم آورده باشند.۴. اعضایی که با هم در بدن عمل خاصی ر...
-
مجلل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mojallal بزرگداشته؛ محترم؛ باشکوه؛ دارای شوکت و جلال.
-
شکوه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اشکوه، شکه› šokuh بزرگی و جلال؛ شوکت؛ حشمت؛ مهابت؛ هیبت.
-
جاه طلبی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [معرب. عربی] jāhtalabi علاقهمندی به کسب مقام و شهرت.
-
ذی جاه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. معرب] ‹ذوجاه› [قدیمی] zijāh صاحب جاهومقام؛ دارای قدر، شرف، و منزلت.
-
وجیه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] vajih ۱. نیکوروی.۲. صاحب قدر و جاه.۳. بزرگ قوم.
-
وجیهه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: وجیهَة] [قدیمی] vajihe ۱. خوبرو (زن).۲. دارای قدر و جاه.