کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کاکل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کاکل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کلاله، کلالک› kākol دستهای از موی میان سر که آن را بلند نگه دارند؛ موی جلو سر.
-
جستوجو در متن
-
کله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kol[l]e بالای سر؛ کاکل.
-
بش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پش، فش، فژ› [قدیمی] bo(a)š ۱. کاکل.۲. یال اسب؛ موهای گردن اسب.
-
کاکلی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) kākoli پرندۀ کوچکی از نوع جل که بر روی سر چند پر به شکل کاکل دارد و ازحشرات تغذیه میکند.
-
پش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹فش، فژ، بش› [قدیمی] po(a)š ۱. کاکل.۲. یال اسب؛ موهای گردن اسب.
-
پوپ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pup ۱. تاجی از پر که بر سر بعضی پرندگان میروید؛ کاکُل پرنده.۲. شانهبهسر؛ هدهد.
-
توک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] tuk ۱. یک دسته موی یا پشم.۲. موی پیشانی اسب؛ کاکل.۳. چشم.
-
عذره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: عذرَة] ‹عذرت› [قدیمی] 'ozre ۱. بکارت؛ دوشیزگی.۲. (اسم) دستۀ موی؛ موی جلوی سر؛ کاکل؛ ناصیه.
-
تماغه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] tomāqe ۱. کلاه.۲. کاکل باز یا شاهین: ◻︎ کبوتر کاو به زنهارش درآید / تماغه از سر شاهین رباید (کلیم: لغتنامه: تماغه).
-
غلاله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کلاله، گلاله› [قدیمی] qolāle زلف؛ دستۀ موی؛ کاکل: ◻︎ جهان شد از نفحات نسیم مشکافشان / چنانکه از دم مجمر غلالهٴ جانان (کمالالدین اسماعیل: ۷۷).
-
فش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پش، بش، فژ› [قدیمی] fo(a)š ۱. کاکل.۲. یال اسب: ◻︎ گرفتش فش و یال اسپ سیاه / ز خون لعل شد خاک آوردگاه (فردوسی: ۵/۴۱۲ حاشیه).
-
کلاله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹غلاله، گلاله› kolāle ۱. = کاکل: ◻︎ نسیم در سر گل بشکند کلالهٴ سنبل / چو از میان چمن بوی آن «کلاله» برآید (حافظ: ۴۷۶).۲. (زیستشناسی) قسمت بالای مادگی گل؛ برجستگی یا رشتههای بالای مادگی گیاه.
-
پرچم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] parčam ۱. پارچهای که معمولاً دارای نقش مخصوص یک کشور، مؤسسه، یا گروه است و معمولاً بر سر چوب یا میله نصب میکنند؛ بیرق؛ عَلَم؛ درفش.۲. (زیستشناسی) قسمتی از گل که از میلههای بسیار نازک تشکیل میشود و تخمهای نر در آن قرار دارد.۳. [قدیم...
-
ذرت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ذرَّة] (زیستشناسی) zorrat گیاهی از تیرۀ غلات، دارای برگهای دراز و ساقۀ راست. بلندیش تا یک متر میرسد. دانههایش زردرنگ و شبیه نخود ریز و در روی شاخۀ کوتاهی به شکل خوشه پهلوی هم و پیوسته به یکدیگر تشکیل میشود و هر شاخه در حدود سیصد دانه ...