کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کاهش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کاهش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kāheš کمی؛ کمشدگی.
-
جستوجو در متن
-
کاهانیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹کاهاندن› [قدیمی] kāhānidan کاهش دادن؛ کم کردن.
-
انقباض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'enqebāz ۱. گرفته شدن؛ درهم کشیده شدن؛ گرفتگی؛ درهم کشیدگی.۲. (فیزیک) کاهش ابعاد جسم بدون تغییر در خاصیت آن، معمولاً در اثر کاهش دما.
-
خشک سالی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) xošksāli کاهش شدید باران که موجب قحطوغلا میشود.
-
حرمله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حرملَة] [قدیمی] harmale آمیختگی دو یا چند رنگ در یاقوت که باعث کاهش قیمت آن میشود.
-
الکتروتراپی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [فرانسوی: électrothérapie] (پزشکی) 'elect[e(o)]rot[e]rāpi درمان یا کاهش عوارض بیماریها بهوسیلۀ جریان برق؛ برق درمانی.
-
کاست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) kāst ۱. دارای کمی؛ ناقص.۲. (اسم مصدر) [قدیمی] کمی؛ کاهش.
-
پاراسمپاتیک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: sympathique] (زیستشناسی) pārāsampātik بخشی از دستگاه عصبی خودکار که باعث کاهش فعالیت در قسمتهای مختلف بدن میشود.
-
خلل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [عربی: خَلل] xe(a)lal ۱. کاهش.۲. رخنه و تباهی در کار.۳. گشادگی و رخنه.۴. آسیب؛ صدمه.۵. [قدیمی] قصور؛ کوتاهی.
-
جگرخای
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مخففِ جگرخاینده] [قدیمی] jegarxāy ۱. جگرخوار.۲. [مجاز] کسی که غمواندوه بسیار بخورد.۳. [مجاز] آنچه باعث غم و اندوه و کاهش تن بشود.
-
نهار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) nahār ۱. = ناهار۲. (صفت) [قدیمی] گرسنه.۳. (اسم مصدر) [قدیمی، مجاز] کاهش؛ کاستی: ◻︎ ملک برفت و علامت بدان سپاه نمود / بدان زمان که بسیج نهار کرد «نهار» (فرخی: ۵۲).۴. (اسم مصدر) [قدیمی، مجاز] کاهش تن؛ لاغری.
-
افسردگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) 'afsordegi ۱. دلتنگی.۲. پژمردگی.۳. (روانشناسی) نوعی بیماری روانی که باعث اختلال در اوضاع اجتماعی و فردی شخص میشود و از نشانههای آن اضطراب، کاهش اشتها، بیخوابی و غیره است.
-
استهلاک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'estehlāk ۱. (اقتصاد) کاهش ارزش چیزی بر اثر کار، گذشت زمان، یا فرسودگی.۲. (بانکداری) پرداخت کردن وام بهصورت تدریجی و قسطهای معیّن.۳. [قدیمی] از بین رفتن؛ مردن.
-
بهت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [مٲخوذ از عربی: بَهْت] boht ۱. دهشتزده شدن.۲. خاموش و متحیر ماندن.۳. حیرت؛ دهشت.۴. شگفتی آمیخته به سکوت.۵. (روانشناسی) گیجی و کاهش هشیاری.