کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کام و زبانه کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کام نا کام
فرهنگ فارسی عمید
(قید) ‹کاموناکام› kāmnākām خواهناخواه؛ ناگزیر.
-
کام بخش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] kāmbaxš بخشندۀ کام؛ برآورندۀ آرزو.
-
کام بخشی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) kāmbaxši ۱. رسانیدن به آرزو: ◻︎ سبب مپرس که چرخ ازچه سفلهپرور شد / که کامبخشی او را بهانه بیسببیست (حافظ: ۱۴۶).۲. [مجاز] به وصال رساندن.
-
تشنه کام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] tešnekām کسی که کام او از تشنگی خشک شده باشد؛ بسیارتشنه.
-
خویش کام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] xiškām = خودکام
-
جستوجو در متن
-
تلهب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] talahhob افروخته شدن و زبانه کشیدن آتش.
-
وراغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] varāq ۱. آتش؛ فروغ و تابش و شعلۀ آتش: ◻︎ آتش عشق چون کنم پنهان / کز دهانم کشد زبانه وراغ (حکیم علی فرقدی: مجمعالفرس: وراغ).۲. روشنی؛ فروغ.
-
التهاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'eltehāb ۱. افروخته شدن آتش؛ زبانه کشیدن آتش؛ برافروختن.۲. [مجاز] برافروختگی؛ خشم.۳. (پزشکی) سوزش، درد، و سرخی پوست بدن.
-
ضرام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] zerām ۱. هیزم نازک، ریزه، سست، و نرم که با آن آتش روشن میکنند.۲. هیزم افروخته.۳. (اسم مصدر) زبانه کشیدن آتش.
-
چاویدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] čāvidan ۱. بانگ کردن و نالیدن: ◻︎ ای عاشق دلسوز و ز کام دل خود دور / مینال و همی چاو که معذوری معذور (بوشعیب: شاعران بیدیوان: ۱۶۵).۲. بانگ و خروش کردن پرنده.
-
زنبورک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی، مصغرِ زنبور] ‹زنبوره› zamburak ۱. (موسیقی) سازی کوچک شبیه چنگ با یک زبانۀ فلزی انعطافپذیر که بین دندانها یا لبها قرار میگیرد و با زخمۀ انگشت یا کنارۀ دست به زبانه ملودیهای ساده تولید میکند.۲. (نظامی) [منسوخ] نوعی توپ کوچک که...
-
یکی به دو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عامیانه، مجاز] yekibedo گفتگوی بیجا و بیمعنی؛ مشاجره؛ ستیزه کردن.〈 یکیبهدو کردن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] گفتگوی بیجا و بیمعنی کردن؛ مشاجره کردن؛ ستیزه کردن.
-
کوشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: kōxšītan] kušidan ۱. جد و جهد کردن؛ تلاش کردن؛ بسیار کار کردن.۲. [قدیمی] جنگ کردن؛ مبارزه کردن.
-
تطییب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tatyib ۱. پاک و پاکیزه کردن؛ طیب و طاهر کردن.۲. حلال کردن.