کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کامیاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کامیاب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] kāmyāb کسی که به مراد و مقصود خود رسیده؛ موفق؛ خوشبخت؛ کامروا.
-
جستوجو در متن
-
کامور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] kāmvar کامیاب.
-
کامیار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] kāmyār کامیاب؛ کامروا.
-
مقضی المرام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] maqziyyolmarām کامیاب؛ کامروا.
-
منجح
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: مناجح و مناجیح] [قدیمی] monjeh پیروزمند؛ کامیاب.
-
برخوردار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) barxordār بهرهمند؛ کامیاب.
-
پیروزروز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] piruzruz کامیاب و نیکبخت.
-
شادکام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹شادکامه› šādkām ۱. شادمان.۲. کامران؛ کامروا؛ کامیاب.
-
پیروزبهر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] piruzbahr ۱. با نصیب از فتح و ظفر؛ برخوردار از پیروزی.۲. کامیاب.
-
پیروزور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) piruzvar ۱. پیروزمند؛ بهپیروزیرسیده.۲. کامیاب.
-
کامروا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [مجاز] kāmravā کسی که به مراد و مقصود خود رسیده؛ کسی که به کام دل زندگی کند؛ کامیاب؛ خوشبخت.
-
پیروز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: pērōč] ‹فیروز› piruz ۱. کامیاب.۲. چیره.۳. [قدیمی] خوشوخرم.
-
پیروزمند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹فیروزمند› piruzmand ۱. پیروزییافته؛ بهپیروزیرسیده؛ مظفر؛ پیروزوَر.۲. کامیاب.
-
پیروزرای
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. مٲخوذ از عربی] [قدیمی] piruzrāy پیروز و کامیاب در رٲی و اندیشه: ◻︎ جوانبخت بادی و پیروزرای / توانا و دانا و کشورگشای (نظامی۵: ۹۸۷).