کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کامل 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
کمپلت
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [فرانسوی: complète] ‹کنپلت› [عامیانه] komp[e]let کامل؛ بهطور کامل؛ بهتمامی.
-
اکمال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ekmāl کامل کردن؛ تمام کردن.
-
اکمل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'akmal کاملتر؛ تمامتر.
-
اتم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] 'atam[m] تمامتر؛ کاملتر.
-
کامله
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: کاملَة، مؤنثِ کامل] [قدیمی] kāmele = کامل
-
کمل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] kammal کامل؛ تمام.
-
تکمل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] takammol تمام شدن؛ کامل شدن.
-
تام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: تامّ] tām[m] تمام؛ کامل.
-
تمامت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تمامة] [قدیمی] tamāmat ۱. کامل کردن؛ تمام کردن.۲. (صفت) تمام؛ کامل.۳. (قید) همه؛ همگی.
-
مشبع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mošba' ۱. اشباعشده؛ سیرشده.۲. کامل.۳. (قید) بهطور کامل.
-
اجمع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'ajma' کاملترین؛ جامعترین.
-
علی التمام
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] [قدیمی] 'alattamām تماماً؛ بهطور کامل.
-
تکمله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: تکملَة] takmele آنچه چیزی به آن تمام و کامل شود؛ تتمه.
-
متکامل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] motakāmel بهکمالرسیده؛ کامل و تمام.
-
عمیم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'amim فراگیرنده؛ شامل؛ کامل؛ تمام.