کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کافوری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کافوری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به کافور) [معرب. فارسی] ‹کافورین› kāfuri ۱. تهیهشده از کافور.۲. (اسم) (زیستشناسی) گیاهی علفی و پایا از خانوادۀ اسفناج.۳. [قدیمی، مجاز] به رنگ کافور.
-
جستوجو در متن
-
بالوس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پالوس، بالوش، پالوش› [قدیمی] bālus کافوری که آن را با چیزی شبیه کافور مخلوط کرده باشند؛ کافور مغشوش.
-
مرهم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مراهم] marham هر دارویی که روی زخم بگذارند.〈 مرهم کافوری: [قدیمی] ترکیبی از کافور، روغن زیتون، و یک مرهم ساده که برای تسکین درد روی عضوی که درد میکند میمالند.
-
چادر
فرهنگ فارسی عمید
، قدیمی: čādar (اسم) [سنسکریت] čādor ۱. بالاپوشی که زنان مسلمان روی سر میاندازند و تمام اندام آنها را میپوشاند: ◻︎ بس قامت خوش که زیر چادر باشد / چون باز کنی مادر مادر باشد (سعدی: ۱۷۷).۲. سرپناهی موقتی که با پارچه یا وسایل دیگر برای درامان ماندن ...