کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کارگزار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کارگزار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) kārgozār ١. انجامدهندۀ کار.٢. کسی که از طرف دیگری کاری را اداره میکند.٣. واسطۀ دادوستد یا انجام یافتن کاری.٤. مٲمور دولت یا حکومت.٥. نمایندۀ یک مؤسسه یا شرکت در شهر دیگر.
-
واژههای همآوا
-
کار گذار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) kārgozār ۱. آنکه با چابکی و مهارت کار میکند؛ آنکه خوب از عهدۀ کار برمیآید؛ کاربر.۲. مٲمور دولت.۳. نوکر؛ خدمتگذار.
-
جستوجو در متن
-
کارران
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] kārrān کارگزار؛ پیشکار؛ وکیل.
-
مباشر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] mobāšer عامل کاری؛ کارپرداز؛ کارگزار.
-
کارگزاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) kārgozāri ۱. شغل و عمل کارگزار.۲. مؤسسهای که واسطۀ خریدوفروش املاک و سایر معاملات میشود.۳. (سیاسی) [منسوخ] محل استقرار کارگزار.
-
مصلحت گزار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] masla(e)hatgozār ۱. مصلحتاندیش؛ خیراندیش.۲. عاقل؛ هوشیار.۳. کارگزار.
-
سرکار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sarkār ۱. کارفرما؛ کارگزار؛ مباشر؛ ناظر؛ پیشکار.۲. کلمۀ احترام که در خطاب به کسی میگویند.
-
عریف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمع: عرفاء] [قدیمی] 'arif ۱. دانا؛ شناسنده؛ آشنا به چیزی.۲. نقیب؛ کارگزار قوم.