کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کارکننده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کارکننده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) kārkonande آنکه کار میکند؛ عملکننده.
-
جستوجو در متن
-
کارکن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) kārkon ۱. کارکننده؛ کارگر.۲. کاری؛ اهل کار و تلاش.۳. [عامیانه] ویژگی داروی مسهل.
-
بادی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به باد) bādi ۱. کارکننده با باد: آسیای بادی، کشتی بادی، سازهای بادی.۲. ویژگی وسیلهای ارتجاعی مانند لاستیک که آن را از هوا پر میکنند: قایق بادی.۳. ویژگی سلاحی که با فشار هوا گلوله را پرتاب میکند: تفنگ بادی.
-
کارگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹کاریگر› kārgar ١. [مقابلِ کارفرما] کارکننده؛ کسی که در کارخانه یا کارگاه کار میکند و مزد میگیرد.۲. دارای تٲثیر؛ مؤثر: دارو بر او کارگر نشد.〈 کارگر آمدن: (مصدر لازم) = 〈 کارگر شدن: ◻︎ ز شست صدق گشادم هزار تیر دعا / ولی چه سود ی...