کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کارد به استخوان رسیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
وصال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] vesāl ۱. رسیدن به محبوب و همآغوشی با وی.۲. دست یافتن به چیزی؛ رسیدن.۳. (تصوف) رسیدن به مرحلۀ فناء فیالله؛ رسیدن به معشوق ازلی.
-
نیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: نَیل] neyl رسیدن به مطلوب؛ به دست آوردن مطلوب؛ رسیدن به مراد و مقصود خود.
-
لامی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به لام) lāmi ۱. به شکل «ل».۲. (زیستشناسی) = استخوان 〈 استخوان لامی
-
درک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] dark ۱. دریافتن؛ پی بردن.۲. رسیدن به چیزی.۳. رسیدن به حاجت.
-
تلاقی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] talāqi ۱. به هم رسیدن؛ رسیدن دو شخص یا دو چیز به هم.۲. یکدیگر را دیدن؛ دیدار کردن با هم.
-
فریاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: friyāt] faryād ۱. بانگ؛ آواز بلند.۲. [قدیمی، مجاز]. پناه.〈 فریاد برآوردن: (مصدر لازم) ‹فریاد برداشتن› آواز بلند برآوردن؛ بانگ کردن؛ فریاد کردن.〈 فریاد خواستن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] یاری خواستن؛ داد خواستن.〈 فریاد رسی...
-
حرقفی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به حرقفَة) [عربی: حرقفیّ] (زیستشناسی) [قدیمی] harqafi مربوط به استخوان لگن خاصره.
-
استخوان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: astaxvān] ‹ستخوان› 'osto(e)xān ۱. (زیستشناسی) هریک از قسمتهای سختی که اسکلت مهرهداران را تشکیل میدهد.۲. [مجاز] قدرت؛ محکمی.۳. (زیستشناسی) [قدیمی] = هسته: ◻︎ گه از نطفهای نیکبختی دهی / گه از استخوانی درختی دهی (نظامی۵: ۷۴۴)، ◻...
-
اکتهال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ektehāl به میانسالی رسیدن؛ میانسالی.
-
انجامیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] 'anjāmidan به پایان رسیدن؛ پایان یافتن.
-
اکتناه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ektenāh به کُنهِ چیزی رسیدن؛ به ماهیت چیزی پی بردن.
-
شانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) šāne دوش؛ کتف؛ جای اتصال دست به تنه؛ استخوان کتف.
-
ختو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی؟] [قدیمی] xotu دندان، استخوان، یا شاخ بعضی حیوانات، مانند کرگدن و بالِ قطب شمال که از آن اشیایی، از قبیل کارد، شمشیر، و اشیای کوچک دیگر میساختند. Δ در قدیم گمان میکردند که استخوان ماهی بال را میتوان جهت آزمایش و تشخیص وجود زهر در...
-
ارتقا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ارتقاء] 'erteqā ۱. پیشرفت؛ ترقی.۲. به پایۀ بالاتر رسیدن.
-
اغاثه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اغاثَة] ‹اغاثت› [قدیمی] 'eqāse به فریاد کسی رسیدن؛ فریادرسی.