کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کارد بزرگ و سنگین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
نفت کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) naftkeš خودرو سنگین یا کشتی حامل مخزن بزرگ نفت یا بنزین.
-
باسکول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: bascule] bāskul ۱. ترازوی بزرگ برای وزن کردن بارهای سنگین مانند کامیون و بار آن.۲. ساختمانی که این ترازو در آن قرار دارد.
-
قپان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از لاتینی] ‹کپان› qapān ۱. نوعی ترازوی بزرگ مخصوص وزن کردن بارهای سنگین: ◻︎ یکی دیبا فروریزد به رِزمه / یکی دینار برسنجد به قپّان (عنصری: ۲۷۰). Δ در این بیت qappān۲. باسکول.
-
قداره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت] ‹غداره، غدره› qaddāre حربهای راست، پهن، و سنگین.
-
شمخال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [؟] ‹چمخال› [قدیمی] šamxāl تفنگ سرپر و سنگین.
-
جرثقیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] jar[re]saqil ۱. دستگاهی مکانیکی دارای زنجیر و چرخهای دندانهدار که با آن بارهای سنگین را جابهجا میکنند.۲. (اسم مصدر) [قدیمی] علم حرکت دادن اجسام سنگین؛ جرِاِثقال.
-
پتک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پک› potk وسیلۀ پولادی سنگین شبیه چکش با دستۀ چوبی بزرگ که آهنگران با آن آهن را در روی سندان میکوبند؛ کدین؛ خایسک؛ پکوک؛ کوبن: ◻︎ بفرمود کآهنگران آورید / مس و روی و پتک گران آورید (فردوسی۴: ۱۸۴۴).
-
مخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] mox لگام سنگین که بر سر اسب و استر سرکش بزنند.
-
مستثقل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mostasqal سنگین و سست از بیماری، خواب، یا علت دیگر.
-
رزانت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: رزانة] [قدیمی] razānat باوقار بودن؛ سنگین بودن؛ آهستگی و وقار.
-
دم دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) damdār چاه یا نقب یا تونل که هوای آن سنگین باشد و انسان در آن دچار خفگی شود.
-
پارافین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: paraffine] (شیمی) pārāfin جسمی موممانند، سفید و نیمشفاف، بیبو، و بیطعم که از روغنهای سنگین نفت بهدست میآید و در ساختن برخی از داروها، لوازم آرایشی و شمعسازی به کار میرود.
-
رنیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: rhénium] (شیمی) ren[i]yom فلزی نقرهای، سنگین، کمیاب، و شبیه پلاتین که در مقابل حرارت مقاوم است و در ساخت لامپها و ترموکوپلها و نیز به عنوان کاتالیزور به کار میرود.
-
بزرگ زاده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bozorgzāde فرزند شخص بزرگ؛ آنکه از خاندان اصیل و نجیب است.
-
برم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: brome] (شیمی) bo(e)rom عنصری غیر فلزی، فرّار، مایع، سنگین، و به رنگ سرخ که در داروسازی، رنگسازی، و ساخت مواد شیمیایی عکاسی به کار میرود.