کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کاردار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کاردار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) kārdār ١. (سیاسی) مٲمور سیاسی که در سفارتخانه پس از سفیر کارهای سفارتخانه را اداره میکند.٢. [قدیمی] وزیر.٣. [قدیمی] حاکم.۴. [قدیمی] کارمند دولت.
-
جستوجو در متن
-
شارژدافر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: chargé d'affaires] (سیاسی) [منسوخ] šārždāfer مٲمور سیاسی؛ کاردار.
-
ویس کنسول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: vice-Consule] (سیاسی) [منسوخ] viskonsul نایب کنسول؛ کاردار.
-
کارداری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) kārdāri ١. (سیاسی) شغل و عمل کاردار.٢. دارای کار بودن.٣. [قدیمی] حکومت؛ والیگری.۴. [قدیمی] ادارۀ امور؛ گرداندن کارها: ◻︎ به خدایی که کرد گردون را / کلبهٴ قدرت الهی خویش ـ که ندیدم ز کارداری عشق / هیچ سودی مگر تباهی خویش (خاقانی: ۸۸۹).
-
جدی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به جد) [عربی. فارسی] jeddi ۱. [مقابلِ شوخی] ویژگی سخن مبتنی بر راستی و حقیقت که در آن شوخی و هزل وجود نداشته باشد.۲. ویژگی کسی که در رفتار خود خشک و بدون ملایمت است.۳. کوشا؛ کوشنده؛ پشتکاردار.۴. متین؛ باوقار.۵. [مجاز] حقیقی.۶. [مجاز...