کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کارآزموده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کارآزموده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) kār[']āz[e]mude کاردیده؛ تجربهدیده.
-
جستوجو در متن
-
کارآزمودگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) kār[']āz[e]mudegi عمل کارآزموده؛ کارآزموده بودن: ◻︎ ز تدبیر پیر کهن برمگرد / که کارآزموده بُوَد سالخورد (سعدی۱: ۷۴).
-
کارکشته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه، مجاز] kārkošte باتجربه؛ کارآزموده.
-
صاحب تجربه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] sahebtajro(e)be باتجربه؛ کارآزموده.
-
کهنه کار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] kohnekār کارآزموده؛ باتجربه؛ ماهر.
-
ناکرده کار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی، مجاز] nākardekār آنکه کاردان و کارآزموده نباشد؛ ناشی؛ بیتجربه.
-
مشمر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mošammer ۱. مرد باهمت در کار؛ کوشا.۲. کارآزموده.
-
کارآمد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) kār[']āmad ١. کاردان؛ کارآزموده؛ شایسته؛ کسی که کارها را بهخوبی انجام میدهد.٢. چیزی که به کار آید و سودمند باشد.
-
کاردان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) kārdān ١. باتجربه؛ کارآزموده.۲. دارای مدرک فوقدیپلم.۳. [قدیمی] خدمتگزار.
-
پی پرکرده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) peyporkarde ۱. کرهاسب یا کرهالاغ قویشده.۲. مرد توانا و کارآزموده.
-
پیردل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) pirdel ۱. کارآزموده.۲. دلآگاه.۳. [قدیمی، مجاز] خردمند.
-
کرده کار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] kardekār کارکرده؛ کارآزموده؛ مجرب؛ کاردان: ◻︎ جادو نباشد از تو به تنبل سوارتر / عفریت کردهکار و تو ز او کردهکارتر (دقیقی: ۹۹).
-
سیاست مدار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] siyāsatmadār ۱. کسی که در کارهای سیاسی و امور مملکتداری بصیر، دانا و کارآزموده باشد.۲. [مجاز] تیزهوش؛ باتدبیر و زیرک.
-
توپر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) tupor ۱. [مقابلِ توخالی] آنچه میانتهی نباشد: لاستیک توپر.۲. [مجاز] شخص پخته و کارآزموده.۳. [مجاز] تودار.